blog*spot
blog*spot
get rid of this ad | advertise here
--> پنبه زن

پنبه زن

دوستان وبلاگ نويس
اعتراض
ني لبك
استيكس
در مه
بابك خرمدين
عصر جديد
غروب بتان
شمر نامه
تراوشات ذهني يك معلوم الحال
اسلام و قرآن
عمانوئيل
پوچيسم
سيفون
خرافات شيعه
ابوجهل


معرفان اسلام واقعي
تروريست
Tuesday, September 21, 2004
 
فاحشگان الهي

امروز كه مثل هميشه از خيابان ميگذشتم طبق معمول فروشندگان زيادي را ميديدم . فروشندگان كه هر يك چيزي را در دست دارند و آن را به عرضه فروش ميگذارند . بعضي نان ميفروشند و بعضي لباس . بعضي نواي خوش موسيقي و بعضي فيلمهاي سال كه البته كپي رايت آنها رعايت نشده بود . چشمم در ميان فروشندگان ميگشت . ميديدم كه با يك جيب پر پول ميتوان هر چيزي را خريد. حتي شايد خود فروشنده هم قابل خريدن باشد. بيشتر نگاه كردم . به جمعيت مردم كه حشم وار به دنبالي موهومات خود ميگشتند . تلخي نياز را در نگاه تك تك آنها به خوبي ميمدم . تلخيي كه نشان ميداد كه تك تك آنها فروشنده ميباشند و به دنبال خريداري خوب براي كالاي خود ميگردند. در اين ميان زنان روزپي را ميديم كه به شكر دولت كريمه اسلام امروزه در بين ما فروانند . جاي محمد(ص) خالي كه روزي چند تاي از آنها را زمين بزنه و خرمسراي مبارك را گسترش بده. بگذريم . در ميان كالاهايي كه در ميان مردم ميديدم كه خيلي ارزان فروحته ميشد عشق بود و محبت . البته از آبرو اسم نميبرم چون كه ديگر با يك ريالي هم ميتوان آن را خريد . گويا همه در فروش آن مسابقه گذاشته اند . من قبلاًها تن فروشان و آناني كه آبروي خود را با پول ميفروشند بسيار موجودات پستي ميدانستم . ولي الان ميخواهم اعتراف كنم كه پست تر از آن را يافته ام . چون شخصيتهايي به نام فاحشگان الهي را كشف كرده ام . حتماً از خود ميپرسيد كه فاحشه الهي ديگه چه كوفتي هست كه تا حالا نميشناختيم . اگر كمي صبور باشيد عرض ميكنم . فاحشه الهي كسي هست كه نه براي پول بلكه براي خدا تن فروشي ميكند . لزوماً هم زن نيستند چون اصلاً ماهيت انساني ندارند كه بخواهيم آنها را در يكي از دسته مرد يا زن طبقه بندي كنيم . پيشرفت قارچ مانند تمام اديان مديون فاحشگان الهي آنهاست كه چهره كريه اديان را زينت داده اند . دين عبارت است از حقارت انسانها در مقابل موجودي عقده اي و ناراحت به نام خدا كه دشمن بشريت ميباشد. دشمني كه اگر آدمها نخواهند هيچ نيرو و تسلطي بر آنها ندارد ولي نوعي جنون مازوخيسم باعث ميشود كه تن به اسارت اين موزي و مردم آزار بدهند . فاحشگان الهي هم كساني هستند كه مبلغان بي جيره و مواجب اين خدا هستند . آنها بزرگترين خيانت را به بشريت ميكنند چون دامهاي نامحسوس اديان را دانه ميپاشند . شما در ماه محرم از خانه بيرون برويد تا جماعت فاحشگان الهي را ببينيد . ببينيد كه چلو خرشت قيمه و سكس با فاحشگان الهي چگونه خيل عذا دارن حسيني را از خانه بيرون ميكشد. سري به كليساها يزنيد و تيپ با كلاس تر و موزي تر فاحشگان الهي را در آنجا ببينيد . بقيه جاها هم همينطور . فاحشگان الهي كم نيستند و شما در دور و بر خود به فراواني آنها را پيدا ميكنيد . شخصيت آنها به حدي فريبنده هست كه وعده مهر و محبتي كه خدا ميدهد فريبنده و دروغ ميباشد . اين موجود دروغگو و پست حتي يك كلمه حرف راست هم از دهانش خارج نميشود مگر اينكه براي فريب دادن شما باشد . به شما توصيه ميكنم كه اگر دوست داريد شخصيتي لجنمال شده نداشته باشيد از فاحشگان الهي در هر اسم و لباسي كه هستند برحذر باشيد . آنها را مانند موجوداتي موزي و خطرناك در شيشه الكل نگه داريد تا نكبت آنها به ديگران سرايت نكند.
Monday, September 20, 2004
 
بازگشت پنبه زن

با درود به همه عزيزان بعد از يك وقفه نسبتاً طولاني اين وبلاگ مجدداً راه اندازي ميشود .
قرار است همچنان به كار پنبه زني خود ادامه دهيم و به دور از سايه شوم هر دين و مذهبي قدرت انسان خاكي را در زير بار نرفتن قدرت خدايان دروغين به تصوير بگشيم . انسان خاكي در عصر ما پرده ظلماني دروغي به نام خدا را شكسته از آنجايي كه با انواع بيماريهاي رواني و ضعف شخصيت در انسانهاي مذهب گرايي كه دين را پوششي براي فرار از كمبودهاي شخصيتي و عقده هاي رواني خود قرار ميدهد را شناخته است .كساني كه خالي از هرگونه ارزش انساني هستند و فقر شخصيتي خود را در وجود خدايي خيالي شادمان ميشوند.انسانهايي كه با شعار نيك خواهي جهان را به گند كشيده اند و شعارهاي گوش خراش آنها چه در مسجد چه در كليسا و چه در كنيسه به زبانهاي مختلف به گوش ميرسد . صداهاي ناموزوني كه فقط آهنگ آنها فرق ميكند و پيامي به جز مرگ شخصيت انسانها را در بر ندارد . صداهايي كه از جهل انسانها در زماني كه نميدانستند ناشي ميشود و اين ندانستن هنوز هم براي آنهايي كه نميخواهند بدانند همچنان ادامه دارد . به هر حال پنبه زن برگشت تا نغمه اين صداي ناموزون را خفه كند و سرود خوش انسانيت و انسان زيستن را با آهنگي خوش زمزمه كند.قلم پنبه زن همچنان تلخ ميباشد چون تصميم گرفته از تلخيها بنويسد و حقارتهاي كه بشر را به بند كشيده رسوا سازد . مقدم همه تلخكاماني كه اين تلخي را چشيده اند به اين وبلاگ خوش آمد ميگويم . به اميد آزادي از خدايي كه زنجير در دست دارد.
Friday, April 30, 2004
 
سوره گاو ايات 30 تا 38

در ادامه تفسير پنبه زني آيات قرآن به بررسي آيات 30 تا 38 سوره گاو ميپردازيم. اين چند آيه يكي از فاحش ترين كپي برداريهاي قرآن از كتب مذهبي اديان گذشته ميباشد.البته اگر منبا و ريشه اصلي آن را جستجو كنيد ميبينيد كه اينچنين داستان هايي تماماً از افسانه هاي رايج عهد باستان در يونان و مصر و ايران برداشت شده اند . به اين ترتيب اينها كپي هايي هستند كه از روي كپي هاي ديگري برداشت شده اند . پيامبران معرفي شده در اين داستانها تماماً شخصيت هاي افسانه اي گذشتگان و قهرمانان داستانهاي اسطوره اي ميباشند كه رندان تاريخ براي فريب مردم از آنها سود جسته اند. به هر حال اگر شما توانستيد در يكي از كتاب هاي مستند تاريخي اثري از آدم , ابراهيم , موسي و حتي عيسي پيدا كنيد حتماً من را هم خبر كنيد. ضمناً كاوشهاي باستان شناسي نشان ميدهد كه انسان و ديگر موجودات روي زمين حاصل تكامل در تك سلوليهاي اوليه اي ميباشند كه روي كره زمين وجود داشته اند . به اين ترتيب فرضيه متولد شدن تمامي انسانها از يك زن و مرد كه در يهود , اسلام و مسيحيت به آن اشاره شده با كشفيات جديد علمي سازگار نميباشد . و اما معني اين چند آيه :

«زماني كه پروردگار تو به فرشتگان گفت كه من در زمين براي خود جانشيني قرار ميدهم . آنها گفتند كه ميخواهي كسي را در آن قرار دهي كه در آنجا فساد كند و خونريزي كند در حالي كه ما تسبيح ميگوييم در ستايش تو و تو را تقديس ميداريم . گفت من ميدانم آنچه را كه شما نميدانيد»(30)

(در اين جمله دقت كنيد . پرودگار تو . اگر مخاطب اين جمله را محمد بدانيم , معني آن اين ميشود كه اين سخنان از جانب پروردگاري ميباشد كه به محمد تعلق دارد نه به تمام انسانها كه اين خود ميتواند دليلي بر اختصاصي بودن دين اسلام براي شخص محمد باشد . در جمله بعدي گفته شده كه من ميخواهم بر روي زمين جانشيني براي خود قرار دهم . بنابراين, اينكه انساني جانشين خدا بر روي كره زمين باشد امري مشخص و تعريف شده در اسلام ميباشد و درجه اهميت آن تا به حدي است كه دليل آفرينش انسانها تحقق چنين امري تلقي شده است . بنابراين اصل ولايت فقيه كه عده اي ميگويند با اسلام منافات دارد , كاملاً اسلامي ميباشد. در آيات بعد ببينيم كه آنچه كه خدا ميدانسته و فرشتگان او نميدانسته اند چه بوده است ؟ )

«پس به آدم تمام اسمها را آموخت و او را به فرشتگان عرضه كرد. پس گفت . اگر راست ميگوييد من را مطلع كنيد كه از اين اسمها باخبريد.»(31)

(اين آيه ممكنه تا حدودي پيچيده و مرموز به نظر برسه به دليل استفاده از اصطلاح خاصي كه در آن بكار رفته و مربوط به عرفان آن زمان شبه جزيره عربستان ميباشد . حتماً ميپرسيد اين كه خدا گفته ,تمامي اسمها را به آدم آموخته چه معنايي دارد و منظورش از اين حرف چه بوده است ؟ لازم به توضيح هست كه در بيشتر مكاتب عرفاني براي طي طريق و راهيابي به هدف نهايي كه مد نظر آن مكتب هست مراحلي تعريف ميشود كه كسي كه سالك و يا راهرو آن عرفان ميباشد آن مراحل را يكي بعد از ديگري طي ميكند , به اين ترتيب در راه مورد نظر خود كسب معرفت ميكند تا به كمال برسد . در برخي از مكاتب عرفاني طي هر يك از اين مراحل و راهيابي به مرحله بعدي توام با دريافت نشانه و يا علامت خاصي بوده است كه از سوي استاد و يا راهنماي آن مكتب دريافت ميشده است . اين نشانه جايگاه آن شخص را در آن مكتب عرفاني نشان ميداده و حفظ آن به منزله نگهداري از اسرار آن مكتب تلقي ميشده است . در مكتبي كه محمد تحت تاثير آن بوده است راهيابي از يك مرحله به مرحله اي ديگر توام با دانستن اسمي خاصي بوده است كه ازطرف راهنما و يا سرپرست آن گروه عرفاني به شاگرد آن مكتب آموخته ميشده است (نوعي ورد يا چيزي شبيه آن) . در اينجا دانستن تمامي اسمها به معني رسيدن به كمال ميباشد و منظور اين است كه خدا تمامي آن وردها را به آدم آموخته و به اين ترتيب او را به كمال رسانده است)

«فرشتگان گفتند : منزهي تو . هيچ علمي نزد ما نيست مگر آنچه كه تو به ما آموخته اي . بدرستي تو آگاه و حكيمي»(32)

«خدا خطاب به آدم گفت : آدم , آنها را از اسمهايشان با خبر كن . زماني كه از اسمهايشان با خبر شدند خدا به آنها گفت : نگفتم كه من از ناپيداهاي زمين و آسمان با خبرم و آنچه را كه شما آشكار و نهان ميداريد , ميدانم»(33)

(من نديدم كه مترجم و يا مفسري اين آيه را درست معني كرده باشه . چرا . نميدانم ؟ در اينجا گفته شده كه آن اسمهايي كه خداوند به آدم آموخته , اسامي فرشتگاني ميباشد كه مخاطبين اين چند آيه هستند . تا آن زمان هم از اسمهاي خودشان غير مطلع بوده اند و خدا اسمهاي آنها را به واسطه آدم به آنها آموخته است.اين هم از نظر عرفاني با توجه به اينكه فرشتگان ابزارهاي حكم فرمايي خدا محسوب ميشوند معنايي خاص دارد كه احتمالاً آخوندي كه اين را معني كرده از چنين مفاهيمي بي خبر بوده است.)

«زماني كه به فرشتگان گفته شد كه در مقابل آدم به خاك بيفتيد , همه به خاك افتادند به جز ابليس كه سر باز زد و خود را بزرگ داشت , چون كه از كافرين بود .»(34)

(اين ابليس عجب دل و جرائي داشته . چقدر هم آزاده بوده كه حاضر نشده به دستور خدا در مقابل كسي زانو بزنه . هر چي باشه كافر بوده ديگه ... از شوخي كه بگذريم ابليس در قرآن و ديگر كتب مذهبي سنبل آزادي و فرد گرايي يك مخلوق ميباشد. او حاضر نميشه كه در مقابل جانشين خدا بر روي كره زمين زانو بزنه چون خودش را برتر از اون ميبينه . به اين ترتيب دستور خدا را كنار ميگذاره و نافرماني او را ميكنه و تمام عواقب اين كار را هم مشتاقانه ميپذيره . )

« و گفتيم كه : اي آدم . تو و همسرت در اين بهشت ساكن شويد و هر چه بخواهيد در آنجا براي شما فراهم ميشود , فقط به اين درخت نزديك نشويد كه از ظالمين خواهيد شد.»

(اولين نكته اي كه در مورد اين آيه به نظرم ميرسد اين هست كه چرا يكدفعه ضمير من به ما تبديل شد . اصلاً استفاده از ضمير جمع در تلقي به خدا چه معنايي ميتواند داشته باشد . مگر خدا چند تا بوده است كه ضمير جمع بكار رفته است؟ اگر اين صحبتها از جانب چند خداست پس چرا در جاهاي ديگري از ضمير من استفاده شده است ؟ اينها را همه ميتوانيد به حساب معجزات لفظي قرآن و بدون نقص بودن كلام آن بگذاريد. البته با توجه به آنكه پيام آور آن فردي بي سواد ميباشد و بي سوادي هم افتخار او محسوب ميشده , فكر نميكنم كه خيلي عجيب باشه كه غلطهاي انشايي در متن او ديده بشه. نكته ديگه اينكه در اين آيه گفته شده كه "به اين درخت نزديك نشويد" ضمير اين براي اشاره به نزديك استفاده ميشود كه اشاره به موردي در آيه قبل ميكند . من فكر ميكنم كه آن درخت سنبلي از شيطان و روحيه آزاديخواهانه او بوده است . آدم به چنين روحيه اي تمايل پيدا ميكند و همين باعث غضب خدا و اخراج او از بهشت ميشود.)

«پس شيطان همراه آن دو تن (آدم و حوا) شد . پس آنها را از آن جايي كه در آن بودند (بهشت) خارج كرد . پس گفتيم : پايين بياييد تا حدي كه بعضي از شما دشمن بعضي ديگر شويد و براي شما زمين قرارگاه و وسيله خواهد بود تا زماني كه در آن زنده هستيد»(36)

(سوال من در مقابل اين آيه اين هست كه آيا اين امكان وجود ندارد كه ما انسانها راهي را در پيش بگيريم كه ديگر نيازي به دشمني با يكديگر نداشته باشيم . آيا زماني نميرسد كه انسانها با صلح و صفا در كنار يكديگر زندگي كنند و از كنار يكديگر بودن لذت ببرند؟ آيا نميشود كه انسانها به حدي از شعور و آگاهي برسند كه بتوانند بدون جنگ و كشتار مشكلاتشان را حل كنند و يك زندگي مسالمت آميز را در كنار يكديگر تجربه كنند؟ اگر زماني به اين مرحله برسيم مسلماً همين كره خاكيمان بسيار زيباتر و دلپذير تر از بهشت خدا خواهد بود.)

«پس آدم با كلمات جديدي از سوي پروردگارش روبرو شد و آنها را آموخت به اين ترتيب به سوي او توبه كرد .(بازگشت) بدرستي كه او توبه پذير و دلسوز است .»(37)

(در اينجا خداوند كلمات جديدي را به آدم مياموزد كه بعد از رسيدن به كمال در دانستن نام فرشتگان و بعد از آنكه به همراهي شيطان از بهشت خارج ميشود , براي بازگشتن به سوي خدا به آنها نياز پيدا ميكند . )

«گفتيم : زماني كه همه شما از آن جايگاه پايين بياييد هدايتي از جانب من براي شما خواهد بود كه اگر آن را تبعيت كنيد , ترسي بر شما نخواهد بود و هرگز غمگين نمشويد»(38)

(همانطور كه قبلاً اشاره كردم اين چند آيه مستقيماً از تورات و انجيل كپي برداري شده و كلام محمد نميباشد . در انجيل در جايي گفته شده كه آناني كه هدايت ميابند خدا اشكهاي آنها را پاك خواهد كرد و ديگر نخواهند گريست.)

Friday, April 16, 2004
 
سوره گاو آيات 23 تا 29

با درود به همگي دوستان . در ادامه مباحث گذشته در تفسير پنبه زني قرآن اينبار به آيات 23 تا 29 سوره گاو ميپردازيم.

«اگر در شك هستيد از آنچه كه به بنده ما نازل شده , يك سوره همانند آن بياوريد و شاهدان خود را كه به غير از خدا هستند فرا خوانيد , اگر راست ميگوييد.»(23)
(در مورد اين آيه من فكر ميكنم كه آب و هواي بيابان و دور بودن از تمدن بشري باعث شده بوده كه اين شبهه براي محمد پيش بيايد كه هر چه ميگويد درسترين و بهترين است و هيچكس بالاتر از او نميتواند سخن بگويد. به جرات ميتوان گفت كه چه قبل از محمد و چه بعد از او بسياري از انسانها بوده اند كه بهتر از او صحبت كرده اند . چه از نظر محتوايي و چه از نظر لفظي كتابهاي بسياري وجود دارند كه از قرآن بسيار سرتر ميباشند. به عنوان نمونه اين سخن نيچه را در نظر بگيريد كه گفته : «براي بت پرست نبودن شكستن همه بت ها كافي نيست . بايد خوي بت پرستي را ترك گفته باشيد» به نظر من همين يك جمله كوتاه از يك انديشمند عصر روشنگري از تمام دستورات توحيدي قرآن در نهي آن از بت پرستي بهتر و كاملتر ميباشد. يا به عنوان نمونه رباعيات خيام و يا شاهنامه فردوسي را نگاه كنيد . آيا محتوا و زيبايي كلام آنها هيچ جاي مقايسه اي را با قرآن محمد باقي ميگذارد؟

«پس اگر نتوانستيد كه نميتوانيد, از آتشي كه هيزم آن بدن انسانها ميباشد و سنگهايي كه براي كافرين مهيا شده بترسيد.»(24)
(فكر نميكنم كه اين آيه ديگر نيازي به توضيح اضافي داشته باشد . اين است منطق قرآن در مقابل كساني كه آن را قبول ندارند و با منطق با آن روبرو ميشوند. از طرفي مخالفان را به مبارزه دعوت ميكند كه نميتوانيد بهتر از اين صحبت كنيد .از طرف ديگر يكطرفه به قاضي ميرود و ميگويد ,كسي نميتواند بهتر از اين سخن بگويد. كسي هم كه چنين كند در آتشي انداخته ميشوند كه هيزم آن بدنهاي انسانهاست و سنگهايي هم براي او مهيا ميشود . اين جملات , سخن الله خداي محمد است كه مدعي شده بهترين و زيباترين كلامها را دارد.كلماتي كه از خدايي صحبت ميكند كه براي روشن نگه داشتن آتش جهنمش از بدنهاي انسانها استفاده ميكند و سنگ را براي بر سر كافران كوبيدن آماده ميكند . آيا واقعاً منطقي بالاتر از اين براي سخن گفتن خدا با انسان ها وجود نداشته و ندارد ؟ آيا اين كلام زيباترين و رساترين پيامهاست؟ خودتان ميتوانيد قضاوت كنيد .)

«به كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند بشارت بده كه باغهايي در بهشت براي آنها مهيا شده كه زير آنها آب جريان دارد . از ميوه هاي آن به آنها روزي داده خواهد شد, روزيي را كه ميگويند قبل از اين هم به ما داده اند و دوباره مشابه آن به آنها داده خواهد شد . در آنجا براي آنها همسراني پاكيزه مهيا شده و هميشه به طور جاويدان در آنجا ميمانند.»(25)
(اولاً جمله بالا از نظر دستوري غلط است و به هيچ عنوان نميتوانيم آن را به عنوان كلامي رسا و بي عيب ارزيابي كنيم. در ثاني من توضيح نميدهم . خودتان بخوانيد و در مورد كيفيت بهشتي كه به مسلمانان وعده داده شده قضاوت كنيد.)

«الله از مثال زدن در مورد پشه وبالاتر از آن شرم نميكند . اما كساني كه ايمان دارند , خودشان ميدانند كه آن حقيقتي از سوي پروردگارشان هست . ولي كافران ميپرسند كه خدا چه منظوري از آوردن اين مثالها دارد ؟ به اين ترتيب عده زيادي گمراه ميشوند و عده زيادي هم هدايت ميشوند. ولي كسي به جز فاسقين به خاطر آن گمراه نخواهد شد.»(26)
(جمله بندي و استفاده غلط از كلمات , در مورد اين آيه هم به مانند آيه قبلي وجود دارد. گويا انشاي الله خداي محمد خيلي ضعيف بوده كه اينجوري آيات خود را بيان ميكرده است . در مورد تفكيك ايمانداران و كفار از يكديگر و برداشت هر يك از آنها از آيات قرآن , منطق خاصي در اين آيه بكار برده شده است كه ريشه در مطلق گرايي و يكطرفه بودن دين اسلام دارد .خودتان ميتوانيد در مورد آن فكر كنيد. ولي در اين آيه براي عده اي ديگر به نام فاسقين خط و نشان كشيده است كه در آيه بعد اين گروه ,به خوبي معرفي ميشوند.)

«كساني كه پيمان خود را , با الله ميشكنند , درست زماني كه پيمانشان مستحكم شده است و آن كارهايي را كه الله بهشان امر كرده را رها ميسازند و در زمين خرابي به بار مياورند . آنان زيان كارانند.»(27)
(اين آيه , در مورد كساني گفته شده كه بعد از پذيرش اسلام از قبول آن پشيمان ميشوند و از كارهايي كه در زمان ايمان داشتنشان در جهت مقاصد اسلام انجام ميداده اند دست ميكشند. به اين ترتيب اين دين با زور و استفاده از فاكتور ترس , راه خودش را به سوي مردم باز ميكند و با ترساندن بيشتري هم سعي دارد كه از انصراف كساني كه به آن ايمان آورده اند , جلوگيري كند.اين نهايت ضعف يك ايدئولوژي را نشون ميده كه بخواهد پيروانش را با ترساندن آنها نگه دارد. يكي از رموز دين اسلام در برجا ماندن آن تا به امروز اين است كه به كسي اجازه جدا شدن بي دردسر و مسالمت آميز از اين دين داده نميشود. به اين ترتيب اگر كسي كه به دين اسلام ايمان آورد و بعداً از ايمان آوردن خود پشيمان شد در گروه فاسقين جاي ميگيرد و اگر ظاهراً هم اعلام انصراف كند , مرتد است و حكم اعدام در مورد او جاري ميشود )


«چگونه به الله كافر ميشويد در حالي كه شما مرده بوديد , پس زنده تان كرد سپس دوباره ميميريد و دوباره شما را زنده ميكند سرانجام به سوي او باز ميگرديد.»(28)
(اين همه ادعايي كه الله كرده چگونه ميخواهد ثابت كند؟؟؟ با چه منطقي ما بايد بپذيريم؟؟)

«او همان كسي است كه تمام آن چيزي را كه در اين زمين است , او آفريده است, سپس به آسمان رفته و هفت آسمان را جدا ساخته است و او به همه جا آگاه است.»(49)
(اين آيه هم از نظر انشايي اشكال دارد . جمله بندي غلطي كه در ترجمه اين آيه ديده ميشود به خاطر اشتباه ترجمه نيست . اين آيه و بسياري از ديگر آيات قرآن از نظر انشايي اشكال دارند . البته اين اشكالات هم به مانند اشكالات محتوايي آن به خوبي تفسير و توجيه ميشوند .چون با اختراع قوانين صرف و نحو و استثناعات زبان عربي كه توسط ملايان وضع ميشوند , اينگونه اشتباهات انشايي از چهره قرآن زدوده ميشوند. به اين ترتيب هر اشتباه لفظي به حساب يكي از استثناعات صرف و نحو عربي گذاشته ميشود و هر اشتباه محتوايي بيانگر يكي از رموز قرآن در رابطه مابين خالق و مخلوق است.در اين ميان بساط فكر كردن است كه به كل تعطيل ميشود.نكته ديگه اينكه هيچ يك از فضانورداني كه تا كنون به فضا رفته اند , خبر از وجود اين هفت آسماني كه در قرآن گفته شده نداده اند. ضمن اينكه اين آيات سوره گاو به نظر ميرسد كه مستقيماً از كتاب آفرينش تورات برداشت شده باشد.)
Friday, April 09, 2004
 
سوره گاو آيات 18-22

با درود . قبل از اينكه نوشته اينبار را در نقد آيات قرآن آغاز كنم ,با توجه به شرايطي كه اخيرا پيش آمده ذكر چند نكته را لازم و ظروري ميدانم: اول اينكه اخيراً تحديدهايي از طرف مامورين اطلاعاتي متوجه من و بعضي ديگر از دوستان وبلاگ نويس ميشود كه حتي در موردي منجر به تعطيلي وبلاگ آقاي زند شد. مزدوراني تحت عناوين مختلف حتي به اسم آزاديخواهي در اينترنت فعاليت دارند كه در واقع حقوق بگير جمهوري اسلامي ميباشند و ماموريت هاي مختلفي را با توجه به ماهيتشان در اينترنت دنبال ميكنند . به دوستان توصيه ميكنم كه بيشتر مراقب اين موارد باشند . من هم از اين به بعد مجبورم فعاليت اينترنتيم را به همين وبلاگ محدود كنم چون خطر شناسايي شدن من با توجه به پيگيري مامورين اطلاعاتي رژيم , جدي ميباشد. لذا خواهشمندم عدم مراجعه من به وبلاگهايتان را دال بر بي مهري نگذاريد و خودتان هم بيشتر مواظب باشيد. نكته ديگر در پاسخ برخي از دوستان كه به علمي و مستند بودن تفاسير من ايراد ميگيرند بايد بگويم كه هدف من در اينجا اين نيست كه تفسيري پيچيده و غير قابل فهم از قرآن ارائه دهم كه كلمه به كلمه آن چندين صفحه معني داشته باشد . به اين ترتيب مانند مفسرين قرآن بتي را خلق كنم كه مدتها عده اي را سركار بگذارد و با پيچيده نشان دادن برخي از مفاهيم وجهه اي را براي قرآن درست كنم كه ندارد. هدف از نوشتن اين مقالات ارائه ترجمه اي مفهومي و بسيار ساده از آيات قرآن به همراه بيان اشكالاتي ميباشد كه به عنوان يك انسان قرن 21 امي بر آن وارد ميبينم.
و اما ادامه تفسير پنبه زني سوره گاو آيات 18 تا 22

«آنان كران ,لالان و كورانند بنابراين برنميگردند»(18)
(همانطور كه قبلاً گفتم وقتي كسي منطق الله خداي محمد را نميپذيرد او خودش را ملزم به راهنمايي كردن بيشتر او نميبيند . بلكه ميگويد كه اين شخص كر و لال و كور هست ,بتابراين اميدي به او نيست و به اين ترتيب خيال خودش را آسوده ميكند . دقيقاً مثل بعضي از ماها كه وقتي كسي حرفمون رو قبول نداشت و نتونستيم منطقاً قانعش كنيم يا جاسوس اسرائيلي ها ميشه يا آمريكايي ها .حتي فتواي كشته شدنش را هم ميديم , چون كسي رو پيدا كرديم كه نميخواهد هماني باشد كه ما ميخواهيم .بلكه تصميم گرفته خودش باشد و از خودش بودن هم احساس رضايت ميكند . اين منطقي هست كه همه متعصبين عالم از آن پيروي ميكنند و نتيجه اي هم به جز فاصله گرفتن انسانها از همديگر و انحصار گرايي آنها ندارد.امروزه نشان داده شده كه آنچه كه باعث پذيرش اديان از جانب انسانها ميشود بيشتر پر كردن خلاهايي هست كه در افكار و يا احساسات آنها وجود دارد.حالا اگر كسي اين خلا ها را به طريقي ديگر مثلاً با تكيه به قابليتها و ظرفيتهاي خودش پر ساخت و ديگر نيازي به پذيرش اديان احساس نكرد از ديدگاه قرآن به عنوان كر و لال و كور ارزيابي ميشود و از هدايت شدن محروم ميشود.)

«يا همچون باراني از آسمان كه در شب تاريك همراه با رعد و برق و صاعقه ببارد. آنها از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهايشان ميگذارند تا صداي صاعقه را نشنوند. خداوند به كافران احاطه دارد.»(19)
(در اين آيه به نكته جالبي اشاره كرده است و آن هم ترسيست كه انسان ها از مردن خود دارد. به عقيده بنده يكي از عمده ترين دلايل پذيرش اديان ترس از مردن ميباشد . يكي از همان حفره هايي كه به عنوان خلايي جبران ناپذير در زندگي بشر احساس ميشود و تا به حال نتوانسته جوابي منطقي و در خور فهم خود براي آن بيابد . برخلاف آن چيزي كه در اين آيه گفته شده پذيرش نهايتي كه براي آينده زندگاني ما انسانها ديده ميشود و به نابودي و نيست شدن ما ميانجامد بسيار شجاعانه تر از آن است كه در خيال خود از آنچه كه ميگذيرند و اتفاق خواهد افتاد تصويري رويايي و ايده آل خواسته هايمان بسازيم و خودمان را با روياهايمايي سرگرم كنيم كه دليلي براي تحقق آنها نميبينيم.حالا به نظر شما چه كسي شجاع تر است ؟آن كسي كه مرگ را با تمام خصوصيات آن ميپذيرد و آن را به عنوان حقيقتي حتمي و انكار ناپذير در زندگي خود قبول ميكند و يا آن كسي كه دلش را به زندگي پس از مرگ خوش ميكند.زندگيي كه هيچ دليلي براي بودن آن نيست.در ادامه گفته شده كه الله بر كافرين احاطه دارد . من به عنوان يك كافر در اينجا شهادت ميدهم كه الله هيچگونه احاطه اي به من ندارد.چون اگر احاطه داشت تا به حال بايد اين محيط بودن خودش را به گونه اي ثابت ميكرد. ولي من به مدد روانشناسي روز اعلام ميكنم كه به خداي محمد با تمام خصوصيات آن احاطه كامل دارم و دليل پيدايش و پذيرش آن توسط انسانها را به خوبي ميشناسم . و دقيقاً به همين دليل هم هست كه به ماهيت و كارهاي او و پيامي كه داشته اشكالات زيادي را وارد ميدانم )

«برق نزديك است كه چشمان آنها را بربايد. هر زماني كه ميجهد راهي را براي آنها روشن ميكند و در پرتو آن راه ميروند. و چون خاموش ميشود متوقف ميشوند.اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را كور ميكند ,چون او بر همه چيز تواناست.»(20)
(اين آيه نوعي انكار دروني يا دوگانگي را در مورد كافرين عنوان ميكند. احساسي كه گاهي باعث راه يافتگي و شايد هدايت موقت آنها ميشود. اين نگرش قرآن كه اگر كسي در طول زندگي به طور موقت با آنچه كه اسلام گفته هم آهنگي داشته باشد به خاطر حقايقيست كه موقتاً برايش آشكار شده , به دليل ديدگاه مطلق گرايانه قرآن در مورد پذيرش برخي از ارزشهاست كه ممكنه براي ديگران هم معنا داشته باشد . ولي اسلام آنها را مختص به خود ميداند.مثلاً در مورد اصول اخلاقي اينگونه است . همه ميدانيم كه اخلاق قبل از اسلام و هر دين ديگري متولد شده است و انسان ها از زماني كه خودشان را شناخته اند به يك سري از اصول و ارزشها باور داشته اند.اين اصول در هر زماني اسمي به خود گرفته و برداشتي از آنها شده است كه وابسته به ايدئولوژي رايج مردمي بوده كه به آن باور داشته اند.امروزه اخلاق در جوامع پيشرفته رنگ قانوني به خود گرفته و جزئيات آن توسط نمايندگان اكثريت يك جامعه تعيين ميشود.)

«اي مردم . بندگي كنيد پروردگارتان را كه شما و پيشينيان شما را آفريده , باشد كه متقي شويد»(21)
(حتماً بياد داريد كه در چند آيه قبل متقين يعني آناني كه مورد پذيرش الله هستند را به خوبي معرفي كرد. حالا راه و روش متقي شدن را نشان ميدهد به اين ترتيب كه كساني متقي ميشوند, كه بندگي پروردگارشان را كنند.آن پروردگاري كه آنها و پيشينيان آنها را آفريده است. اولاً به من بگوييد كه چنين پروردگاري را كه ما را آفريده بايد كجا پيداش كنيم تا بخواهيم او را بندگي كنيم ؟ به فرض اين هم كه كسي را پيدا كرديم كه ثابت شد , لطف كرده و ما را آفريده است چه دليلي وجود داره كه بايد بنده (نوكر بي اراده) او باشيم؟ اين دقيقاً مثل اين ميمونه كه كسي به ما بگويد كه چون پدر و مادرتان در كودكي شما را بزرگ كرده اند تا آخر عمر لازمه كه گوش به فرمان و حلقه به گوش آنها باشيد . در صورتي كه انسانها تا زماني نياز به شنيدن حرف پدر و مادرشان دارند كه به رشد فكري آنها نرسيده باشند . بشريت امروز به بلوغ فكري خود رسيده و ديگر نيازي ندارد كه هر چيزي را مطلقاً و بدون چون و چرا قبول كند.ديگر اينكه در اينجا منطقي را براي قانع كردن مردم آورده است كه براي اثبات آن از خود آن منطق استفاده شده است .يعني بندگي براي تقوي و تقوي براي بندگي . به اين ترتيب براي ما نه سوالي باقي گذاشته و نه نياز به جوابي . چنين منطقي از جانب خيلي ها از جمله خود من قابل قبول نيست و با اصول منطقي سازگار نيست.)

«آن كسي كه زمين را بستر شما و آسمان را همچون سقفي بالاي سر شما قرار داد و از آسمان آبي فرستاد و به اين وسيله ميوه ها را پرورش داد تا روزي شما باشند. پس براي خدا همتايي قرار ندهيد در حالي كه ميدانيد»(22)
(باز هم ميگويم . اول يك كسي بياد و ثابت كنه كه الله خداي محمد در همه اين كارها دست داشته و اوست كه اين كارها را به انجام رسانيده است. تا بعد از آن ما تصميم بگيريم و ببينيم كه آيا ميخواهيم كه بنده اين خدا باشيم يا نه ؟اينكه او گفته كه ما چنين كرديم و ما چنان كرديم , بدون اثبات آن صرفاً يك ادعاي پوچ و تو خالي ميباشد و نميتونه هيچ چيزي رو به ما ثابت بكنه.)
Friday, April 02, 2004
 
سوره گاو آيات 8-15
ادامه مطالب قبلي در تفسير و انتقاد از آيات قرآن:

«از بين مردم كساني هستند كه ميگويند به الله و روز قيامت ايمان آورده ايم,در حالي كه ايمان نياورده اند»(8). (به نظر شما چه دليلي داره كه كسي بخواهد اظهار اعتقاد به ديني بكنه كه اعتقادي به اون نداره؟ يا از چيزي ترسيده يا از اين اظهار اعتقادش دنبال منفعتي ميگرده. در هر دو حالت ايدئولوژيي كه انسانها را وادار به اين ميكنه كه حتي در مورد اعتقاداتشان دروغ بگويند به كل مردوده. چه اين اجبار به دليل ترس و وحشتي باشه كه از لحاظ اجتماعي و يا احساسي از خودش ايجاد كرده باشه و چه به دليل طمعي كه در مردم ايجاد كرده است . در هر دو حالت از دو خصيصه انسانها يعني عاقبت انديشي و اميد آنها سواستفاده كرده.از طرفي به سوالهاي بي جوابي كه در مورد نگرانيهاي آينده و سرنوشت اتفاق نيفتاده انسانهاست (مانند مرگ)جوابهاي بي پشتوانه داده و از طرفي اميدهاي آنها را براي رسيدن به آينده اي روشن , به بعد از مرگشان منتقل كرده است.همين باعث شده كه كساني كه در اين مكتب تربيت شوند , كه نه با خودشان و نه با ديگران رو راست نباشند و دروغگويي خصيصه رايج آنها باشه.)

«آنها ميخواهند الله و كساني كه به او ايمان آورده اند را فريب دهند ولي كسي به غير از خودشان را فريب نميدهند , در حالي كه نميفهمند»(9).(نميدانم يك ايدئولوژي چقدر ميتونه بيرحم باشه كه بخواهد انسانها را حتي از خودشان هم بيگانه كنه و روحيه اي رو به آنها تلقين كنه كه حتي نتوانند به خودشون اطمينان داشته باشند.)

«در قلبهاشان مرض هست و الله مرض آنها را زياد ميكند و براي آنها عذاب دردناكي به خاطر دروغهايشان در نظر گرفته است»(10).(دارم به اين فكر ميكنم كه الله خداي محمد چه موجود وحشتناكي است. از طرفي مردم را آنقدر ترسانده تا مجبور شوند نسبت به اعتقاداتشون دروغ بگويند.بعد گفته كه آنها در قلبهايشان مرض هست و به جاي اينكه به فكر شفاي مريضي آنها باشه به آنها مريضي بيشتري هم عطا كرده است. تا آنها خودشان را فريب دهند و فرامين الله را گوش نكنند و در پايان در عذابي دردناك گرفتار آيند. واقعاً اين همه مهرباني و محبت و لطف را از كجا آورده است.)

«وقتي كه به آنها گفته ميشود در زمين فساد نكنيد ,ميگويند كه ما درستكارانيم»(11)
(كلمه فساد كه در اين آيه و آيات ديگر بكار برده شده است به معني خرابكاري و خرابي به بار آوردن است. كساني كه ميخواهند بدانند چه طرز تفكري فساد به بار آورده و باعث خرابي در دنيا شده ميتوانند به كارنامه درخشان اسلام طي اين 1400 سال نگاهي بيندازند)

«آگاه باشيد كه آنها خرابكارانند و خودشان نميدانند»(12)
(در اين آيه طبق معمول به شعور و درك انسانها توهين شده است. يكي نيست كه به الله بگويد خوب اگر آنها نميدانند و از روي ناداني دست به خرابي ميزنند تو دست و آستيني بالا بزن و راه درست عمل كردن را به آنها نشان بده)

«وقتي كه به آنها گفته ميشود كه ايمان بياوريد همانگونه كه عوام الناس ايمان آوردند ,ميگويند ايمان بياوريم همانگونه كه نادانها ايمان آوردند؟بدانيد كه آنها نادان هستند ولي خودشان نميدانند»(13)
(اين آيه بيانگر يكي از خصوصيات اساسي اسلام يعني پذيرش آن در بين عوام الناس و افراد عامي و بيسوادي ميباشد كه اصولاً عادت به فكر كردن ندارند و قشر بيسواد و عامي جامعه را تشكيل ميدهند.در اين آيه متفكران و اشخاصي كه اهل فكر كردن هستند را نكوهش كرده و از آنها خواسته كه مانند بي سوادهاي جامعه شان رفتار كنند و چشم و گوش بسته به اسلام ايمان بياورند.شما ميتوانيد اين واقعيت را در جامعه خودمان به وضوح ببينيد. ببينيد كه اكثر مريدان پر و پا قرص اسلام افراد عامي و بيسوادي هستند كه بيش از چند كلاس سواد ندارند و بعضيهاشون حتي سواد خواندن همين قرآني را كه اين حرفها را زده هم ندارند.همينها هستند كه وعده هايي را كه الله براي تشويق و تنبيه مردم داده قبول ميكنند و گوش به فرمان دستورات او برده وار ايستاده اند.)

«وقتي كه با كساني كه ايمان آورده اند ملاقات دارند ميگويند كه ايمان آورده ايم و وقتي با شياطينشان خلوت ميكند ميگويند ما با شماييم و تنها داشتيم آنها را دست ميانداختيم»(14)
(اين آيه بيانگر پديده اي است كه امروزه آن را شستشوي مغزي ميناميم.وقتي كسي در محيطي قرار بگيرد كه عده اي بر اساس نا معقولات عمل ميكنند ,ناخودآگاه تحت تاثير جو آنجا قرار ميگيرد. احتمالاً احساسي را كه در هنگام حضور در بعضي از مراسمهاي آيينيي كه توجيه عقلاني براي آن نداشته ايد و برحسب اتفاق و يا از روي كنجكاوي در آنجا حضور داشتيد را به خاطر مياوريد.اين جور مراسها دانسته و يا ندانسته با روان انسان كار ميكنند و به گونه اي عمل ميكنند كه هر كسي را تا حدودي تحت تاثير قرار دهند.امروزه روشهاي نويني براي اينكار وجود دارد و به شيوه هاي مختلف ذهن انسان را به طور موقت يا دائم تحت كنترل در مياورند.اين آيه اشاره اي به همين دارد كه اسلام توانسته عده اي را به طور موقت تحت تاثير خود قرار دهد ولي بعداً يعني زماني كه تنها شده اند اثر تلقينيي كه در ذهن آنها ايجاد شده به فراموشي سپرده شده است.)

«الله مسخره شان ميكند وبهشون كمك ميكنه تا در طغيانشان سرگشته بمانند»(15)
(نميدانم نظر شما چيست. ولي انسانها اگر اندكي شرف داشته باشند , هيچوقت با كسي اينگونه رفتار نميكنند كه الله با بندگانش رفتار ميكند.كلمه طغيان هم در اينجا كلمه جالبي است. گويا الله خيلي ميترسيده كه بندگانش برعليه اش ظغيان كنند.شايد به خاطر اين بوده كه حرف حسابي براي زدن نداشته و نميتوانسته منطقاً آنها را قانع كنه . شايد هم ميترسيده منبر حكمفرمايي پيامبرش محمد ازش گرفته بشه.چون خودش كه قائدتاً در آسمانها بوده و مشرف بر همه چيز و حتي اگر كسي طغيان هم ميكرده دستش به او نميرسده است)

«آنان كساني هستند كه گمراهي را به هدايت خريدند و اين تجارت آنها سودي برايشان ندارد و به اين ترتيب هدايت نميشوند»(16)
(آن كساني كه ميگويد گويا تا به حال از خودشان اختياري نداشته اند. الله بر مرضهاي آنها اضافه كرده و به گمراه بودن آنها كمك كرده است و كاري كرده كه درگمراهي باقي بمانند.حالا كه آنها در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته اند ,گفته شده كه آنان كساني هستند كه گمراهي را به هدايت خريده اند.با كدام اختيار گمراهي را به هدايت خريده اند وقتي كه الله حتي در مورد گمراه شدن آنها و اعمالي كه در گمراهي انجام داده اند , تصميم گرفته است.به اين ترتيب هر كسي كه توسط سيستم اسلامي الله شستشوي مغزي نميشود و بدون منطق نميتوان او را قانع كرد , هدايت نميشود و تا مرز جهنم پيش خواهد رفت. نميدانم كه اين چگونه عدالتيست كه الله مطابق آن عمل ميكند)

«آنان همانند كسي هستند كه آتشي را افروخته,ولي هنگامي كه آتش اطراف او را روشن كرد ,الله آن را خاموش ميكند و آنها را در تاريكي باقي ميگذارد تا نبينند»(17)
(گويا الله خداي محمد مردم آزار هم هست .با بندگانش دشمني داره و سعي ميكنه هر چه بيشتر به آنها لطمه بزنه. وگرنه چه دليلي داره كه آتشي را كه آنها به دست خود افروخته اند خاموش كنه تا آنها در تاريكي كور بمانند. مگر هدف او از فرستادن پيامبرش هدايت انسانها نبوده است؟ پس چرا مانند يك فرد عقده اي كه مدتها از حقارت رنج ميبرده سعي ميكنه كه از همه آنها انتقام بگيره؟ شايد دوران كودكي پيامبرش و ستمهايي را كه در آن زمان نسبت به او شده رو به ياد مياره و سعي ميكنه و به اين ترتيب تصميم گرفته كه پيامي رو توسط او بفرسته كه نفرت او را از همه انسانها به خوبي نشون بده)
Saturday, March 27, 2004
 
سوره گاو آيات 1-7
با درود به خوانندگان گرامي . بدون هيچ مقدمه اي قسمت دوم مقالاتم در مورد تفسير قرآن و انتقادات آن را تقديم حضور شما ميكنم. اينبار چند آيه اول سوره بقره را مورد بررسي قرار ميدهم.قبلاً توضيح ميدهم كه متوني درون پرانتز قرار ميگيرد توضيحات خودم ميباشد كه براي آن موضوع بيان ميكنم.
به نام الله خداوند دلسوز .
الم(1)(راستش من معني آن را نميدانم. نديدم كسي هم جواب قانع كننده اي به اين سوال بدهد كه چرا گاهي الله خداي محمد اينجوري صحبت ميكرده است. ولي حدث ميزنم كه منظور الله از استفاده از حروف مقطعه در آيات قرآن اين بوده كه به مردم نشان بدهد كه مسائلي است كه كسي غير محمد از آنها سر در نمياورد. اگر بخواهيم قبول كنيم كه قرآن نوشته محمد ميباشد و خدا در گوشش چيزي را زمزمه نكرده است ميتوانيم آن را يك افه تبليغاتي براي پيشبرد دين اسلام در نظر بگيريم كه محمد براي مرمور نشان دادن رسالتش از آن استفاده ميكرده است. كساني كه مراحلي را در زمينه هاي عرفان و سير و سلوك طي كرده باشند ميدانند كه در چنين راه هايي گاهي اوقات شخص عارف با معبود خود ميتواند بدون استفاده از كلمات صحبت كند و ميتوانيم در صورت پذيرش چنين جايگاهي , چنين معنايي را براي آن در نظر بگيريم).
آن كتاب كه در آن شكي نيست هدايتيست براي متقين(2).(محمد در اينجا صحبت از كتابي ميكند كه در آن شكي نميباشد. با در نظر گرفتن اينكه تا آن زمان چيزي به نام كتابت قرآن وجود نداشته است بنابراين قطعاً در اينجا اشاره به كتاب ديگري غير از قرآن شده است . با توجه به آنكه در آن زمان كتابتهاي موجود بسيار محدود بوده اند ميتوانيم آن را يكي از دست نوشته هايي در نظر بگيريم كه در آن زمان وجود داشته , كه با توجه به كپي برداريهايي كه در قرآن از كتابهاي اديان ديگر ديده ميشود ميتوانيم آنرا تورات يا انجيل و يا كتاب ديگري بدانيم كه محمد چنان مجذوب آن شده بوده كه گفته در محتواي آن هيچگونه ترديدي نيست.اين امكان هم وجود دارد كه در اين آيه صحبت از كتابي شده كه در مكاشفات عارفانه محمد بر او مكشوف شده بوده است. از نظر باطني كتابي كه در خواب يا مكاشفه ديده ميشود به معني مجموعه همه دانسته هايي ميباشد كه يك انسان از آن برخوردار ميباشد. اين ميتواند شامل دانش ,بينش و همه احساسات و دريافتهاي دروني او باشد . سوال ديگه اينه كه شما كدام كتابي را سراغ داريد كه در محتواي آن هيچگونه ترديدي نباشد؟ من كه هم از نظر ظاهري و هم از نظر باطني چنين كتابي را سراغ ندارم . يعني نه هيچ مكتوبي را و نه جمع بندي ايدئولوژيهاي هيچ انساني راصد در صد درست نميدانم . در ادامه گفته شده كه اين كتاب هدايتي براي متقين ميباشد. كلمه هدايت در متون اينچنيني به معني تكاپو در شيوه اي از بودن و لمس كردن پيرامنهاي يك انسان ميباشد كه قادر به درك آن بوده و آن را به عنوان راه مورد قبول خود پذيرفته است.كلمه متقين در ادامه اين آيه توضيح داده شده كه چه كساني هستند ).

كساني كه دلشان به ناپيداها خوش است , نماز ميخوانند و از آنچه كه روزيشان شده نفقه ميدهند(3).(در اينجا ملاك تقوي از نظر قرآن و اسلام اين است كه كسي دلش را به ناپداهايي كه قابل استناد و تجزيه و تحليل منطقي نيستند خوش بكند و آرامش خود را از تكيه كردن به چنين مفاهيمي بدست آورد . يعني در اسلام بها به ناپيداهايي داده شده كه تنها عده اي وجود آنها را درك ميكنند و نميتوان وجود آنرا براي كسي ثابت كرد. از ويژگيهاي ديگر متقين اين است كه به شيوه رايج در اسلام روزي پنج بار نماز بخوانند و يا شايد با خدا راز و نياز داشته باشند. ويژگي ديگر متقين اين است كه از آنچه كه از طرف خدا به آنها داده شده مقداري از آن را به رهبر روحاني خود كه در آن زمان محمد بوده ميدهند تا آنرا به مصارفي كه صلاح ميداند برساند. نكته قابل توجه در اين آيه اين هست كه از ديدگاه اسلام كسي داراي دارايي نميباشد و اساساً نميتواند چيزي را با تلاش خود بدست آورد , بلكه الله آن خداي دلسوز ميباشد كه آن چيزي را كه كسي بدست آورده ,به او بخشيده است و بدون بخشش او هيچكس چيزي را نخواهد داشت. بنابراين هر تلاشي كه انسانها ميكنند بي ثمر ميماند ,اگر الله نخواهد.ميتوانيم اين را به عنوان يك ايدئولوژي رايج در بين عده اي از انسانها قبول كنيم. ولي اشكال آن اينجاست كه در عمل ميبينيم كه آناني كه به الله خداي ناديده چشم دارند و دارايي خود را از او گدايي ميكنند وضعيت معيشتشان بسيار بدتر از كساني هست كه با تلاش خود بدست مياورند و مطابق با اراده خود جهان را ميسازند و تنها سعي و كوشيدن آنهاست كه بهتر زيستنشان را تضمين ميكند .بماند اينكه يك شخص گدا , گداست خواه اينكه سر كوچه بشينه و گدايي كنه و يا اينكه گداي درگاه خدا باشه. شخصيت يك گدا در همه حال يك شخصيت ورشكسته و مفلوكه كه چيزي براي عرضه كردن از خود نداره .)

آن كساني كه باور آنها به آنچه كه به تو و به آنچه كه به قبل از تو نازل شده متكي هست و به نهايت كار قانع شده اند(4).(در اين آيه ملاك ديگر براي متقي بودن انسانها ,اين هست كه به پيام محمد و به پيام پيامبراني كه قبل از او بوده اند ايمان داشته باشند, همچنين منتظر اثر خاصي از اين ايمانشان در زمان حال نباشند و به وعده هايي كه براي بعد از مرگشان داده شده و يا گفته شده كه زماني كه به نهايتي از كار رسيدند به آنها داده خواهد شد, قانع باشند. اين يعني زندگي نكردن در زمان حال و تكيه به آينده اي موهوم و خيالي كه ناگهاني خواهد رسيد و نه تنها پشتوانه اي براي دستيابي به آن وجود ندارد(چون هدف را نميبينيم), تلاش در سريعتر رسيدن به آن هم بيهوده است.چون خواست و اراده خداست كه زمان رسيدن به آن را تعيين ميكند.چنين تكنيكي از نظر روانشناسي روز كاملاً مردود ميباشد و در نهايت انسان را به نوعي جنون ناشي از بي اثر بودن در آنچه كه در آن نقش دارد مبتلا ميكند ضمن اينكه او را به موجودي منفعل و بي خاصيت تبديل ميكند كه نقشي ندارد تا در زندگي خود بازي كند و بايد منتظر بماند تا زماني خدا او را در كاري كه خودش صلاح ميداند به بازي بگيرد. اگر ميبينيد كه اكثر دينداران زماني كه پير شدند به سرشون ميزنه و قاطي ميكنند به خاطر همين سيستم تربيتي هست كه زمان حال را فداي آينده ميكند . آنها در نهايت به چشم خود ميبينند كه به هيچ يك از وعده هايي كه به آنها داده شده نرسيده اند و بهترين دوران زندگي خود را بيهوده و بر سر هيچي از دست داده اند. )

آنان(يعني متقين) بر هدايتي از طرف پروردگارشان هستند و آنان رشد يافتگانند(5).
(در اين آيه صورتي از خدا معرفي شده كه به پرورش دادن و رشد دادن انسانها ميپردازد. اين ويژگي از خدا در اكثر اديان از جمله اسلام توسط يك انسان كه ميتواند پيامبر و يا شخص ديگري كه از طرف خدا ميباشد و خدا بودن در او حلول كرده است به پيروان آن ارائه داده ميشود.بنابراين رب را ميتوانيد يك انسان الهي يا قديسي در نظر بگيريد كه توسط خدا مسح شده و به اين ترتيب صفات و ويژگيهاي خدايي در او حلول كرده و پس از آن براي نجات بخشي و يا هدايت انسانها فرستاده شده است . به طور مجمل در اين آيه گفته شده كه متقين كساني هستند كه زير دست چنين افرادي رشد ميابند و پرورش پيدا ميكنند.)

كساني كه حقانيت اين موضوع يا اين كتاب را نميبينند , فرقي برايشان ندارد كه آنها را از عاقب كارشان بترساني يا نه چون به هر حال ايمان نمياورند(6). (دقيقاً مثل ما كافر ها كه هر چه دينداران در مورد حقانيت دينشان درباره پذيرش مسائل ناديده اي كه براي آنها قابل لمس و براي ما غير عقلاني ميباشد , ميگويند و ما را از عواقب نپذيرفتن آن ميترسانند ,‌فايده اي به حالمون نداره و نميتوانيم حرفهاي آنها را بپذيريم.)

الله قلبهاي آنها را خاتمه داده و پوششي بر گوشها و چشمان آنها نهاده است و براي آنها عذاب بزرگي در نظر گرفته شده است(7).(در اين آيه توضيح داده كه الله خداي اسلام به دلايلي كار قلب اين اشخاص را از نظر دريافت حقايق به پايان رسانيده و چشمها و گوشهاي آنها را براي درك حقايق بسته , به همين خاطر هست كه ايمان نمياورند . در نهايت به آنها وعده عذاب داده شده است. همين روش بيان قرآن رمز زنده بودن آن طي 1400 ساليست كه به جان بشريت افتاده است. يعني سعي كرده با ترسانيدن مردم آنها را مجبور كند تا آن چيزهايي را كه از اين دين قابل پذيرش نميباشد با زور و تحديد به آنها بقبولاند . به اين ترتيب اگر شما زماني آيه اي از قرآن را خوانديد و با معيارهاي و ضوابط شما همخواني نداشت از ديدگاه اسلام , اين قرآن نيست كه مشكل دارند . اين شما هستيد كه خدا چشمان و گوشهايتان را پوشانده و به همين دليل حقايق آن را نميفهميد.بنابراين قرآن در مقابل نپذيرفتن آيات قرآن به شما به ديد يك متهم و قرباني نگاه ميكند , نه كسي را كه بايد بيشتر بايد برايش توضيح دهد تا بهتر متوجه بشه. اين منطق زور تا به حال مسلمانان را چنان ترسانده كه حتي لحظه اي حاضر نشده اند كه در مورد ماهيت چنين پيامي فكر كنند و اثر تخريبي آن را در زمان حال و گذشته خود علناً ببينند.)


Monday, March 22, 2004
 
سال نو,نگرشي نو,كارهايي نو
با درود به همه دوستان قبل از هر چيزي نوروز باستاني را به شما عزيزان تبريك ميگويم. اميدوارم سال جديد سال نوروزي و متولد شدن مجدد ايران و ايراني باشد و در اين سال نو جهش هاي بزرگي را در راه آزادي ايران شاهد باشيم. آزادي از زندانهاي محسوس و نا محسوسي كه جلوي نفس كشيدن ما را گرفته و نميگذارد كه در آغوش زيبايي ها به آرامي بياساييم و از شادي هاي زندگيمان لذت ببريم. اميدوارم امسال سال شكستن بتهايي باشد كه بزرگي خود را در كوچك داشتن ما بدست آورده اند و بدون سرشكستگي ما سر بلندي آنها معنايي ندارد. قبل از اينكه مطلب اين دفعه را عنوان كنم لازم ميدانم كه چند موضوع را عنوان كنم : مورد اول اينكه من تصميم گرفته ام وبلاگ را از حالت پراكنگي موضوعي خود در آورم و از اين به بعد موضوع اين وبلاگ را به ترجمه آيات قرآن و انتقاد از آن اختصاص دهم . شايد هيچ وقت كسي فكر نميكرد كه يك شخص كافر بخواهد مترجم قرآن بشود.ولي به نظر من اين كار ضرورت دارد زيرا شايد هيچ وقت كسي اين كتاب را از روي بي اعتقادي و بدون اينكه تعصبي نسبت به آن داشته باشد ترجمه نكرده است .من معتقدم كه چون اين كتاب به زبان مادري ما ايرانيها نيست و نميتوانيم آن را از روي متن اصليش بخوانيم اين امكان را به عده اي ميدهيم كه تا حد امكان معني كاناليزه و رفع و رجوع شده اي را از آن را به خورد ما بدهند. آنچه ما از قرآن و دين اسلام ميشناسيم صرفاً معانيي هستند كه تصميم گرفته اند كه ما از آن بدانيم و معلوم نيست كه واقعيت آن همين باشد. به هر حال من تصميم دارم كه آيات قرآن را از ابتدا و كلمه به كلمه عنوان كنم و معنيي را كه از آن ميفهمم به همراه انتقادات و اشكالاتي كه در آن ميبينم عنوان كنم. ميخواستم نظر دوستان را در رابطه با اين تغيير محتواي وبلاگ بدانم.به عنوان نمونه از سوره حمد اولين سوره قرآن شروع ميكنم تا دوستان كمي با نحوه كار من آشنا بشوند و نظريات , انتقادات و پيشنهادات خود را براي بهتر شدن اينكار و يا ادامه دادن آن منعكس كنند. مطلب ديگر اينكه يكي از دوستان قديمي من كه جديداً به جمع كفار اضافه شده شروع به نوشتن وبلاگي به نام غروب بتان كرده است كه به همه عزيزان پيشنهاد ميكنم سري به وبلاگ ايشان بزنند. و اما اين است معنيي كه من از سوره حمد ميفهمم : «به نام الله آن خداي دلسوز . (الله خدايي را كه اسلام معرفي ميكند خداييست كه با جنبه دلسوز بودنش به مردم معرفي ميشود از اينرو مردم را به صورت عده اي بدبخت مفلوك تجسم ميكند كه خدايي وجود دارد كه دلش براي آنها ميسوزد و ميخواهد آنها را نجات دهد ) .در ادامه بر روي دلسوز بودن اين خدا بيشتر تاكيد ميكند و ميگويد كه حمد كردن تنها شايسته الله است . (حمد نوعي از پرستش ميباشد كه پرستنده گرداگرد كسي كه پرستيده ميشود پروانه وار ميچرخد و نيكيهاي او را ميستايد)در ادامه او را مالك و صاحب اختيار روز داوري معرفي ميكند . ( اين طرز نگرش قرآن اين مفهوم را القا ميكند كه در روزي (‌شايد پايان يافتن دنيا) خداوند بر مسند قضاوت مينشيند و خوب و بد مردم را قضاوت ميكند . در اين آيه الله را با همه مشخصاتش كه در قرآن معرفي ميشود و با همه دستوراتي كه داده مالك و صاحب اختيار آنروز معرفي ميكند. يعني ملاك تشخيص عملكرد شما اطاعت كردن از دستوراتيست كه الله خواسته و در قرآن به وضوح ميتوانيم آنها را ببينيم.).در ادامه ميگويد : تنها تو را بندگي ميكنيم و تنها از تو ياري ميخواهيم. ( بندگي كه در اين آيه و آيات ديگري از قرآن مطرح شده شيوه اطاعت كردن بي چون و چرا و بي قيد و شرطيست كه در قديم برده نسبت به ارباب خود داشته است . به اين ترتيب كه خوراك بنده همان خوراكيست كه اربابش ميخواهد . همان لباسي را بايد بپوشد كه اربابش ميخواهد و در كل همان طوري بايد باشد كه اربابش ميخواهد بدون توجه به اينكه خودش هم انسانيست كه عقل دارد و ميتواند در مورد شيوه زندگي كردن خود و چگونگي رفتار و گفتارش فكر كند. در اين آيه مردم را دعوت ميكند كه فقط بنده الله باشند و حرفهاي او را اطاعت كنند) .در ادامه: ما را به راه راست هدايت كن . (از نظر قرآن فقط يك راه و شيوه براي زندگي كردن و ايدئولوژيهايي كه در ذهنمان ميپرورانيم , راه راست و درست ميباشند و بقيه راه ها نادرست ميباشند .به اين ترتيب زندگي كردن انسانها را در چارچوبي خاص كه راه راست نام دارد كاناليزه ميكند . من كاري ندارم كه اين چارچوب تعريف خوبي را براي ايده آل انساني ارائه ميدهد يا بدي را. كلاً ميگويم كه به اين ترتيب اختيار و آزادي عمل تلميحاً از انسانها صلب ميشود و همه چيز را در گرو اراده و خواست الله محدود ميكند.با اين معني مفاهيمي مانند آزادي در همه چنبه هاي آن و انديشه خلاق و به طور كل آن چيزي كه انسانيت انسان را ميسازد ناديده گرفته ميشود و از مردم خواسته ميشود كه گوش به فرمان دستور الله باشند و برده وار او را اطاعت كنند ).در ادامه ميگويد : راه كساني كه به آنها نعمت دادي (يعني به واسطه مقبول بودن كارهايشان به آنها پاداش دادي) نه راه كساني كه مورد غضب(خشم) تو قرار گرفتند و نه راه گمراهان. (در اين آيات به وضوح ميگويد كه كساني كه غير خواسته الله رفتار كنند و يا آنجور كه او ميخواهد فكر نكنند گمراهان هستند و اينها كساني هستند كه به واسطه كارهايشان(يا افكارشان) مورد غضب الله قرار گرفته اند واضح است كه در روز داوري نيز كه در آيات قبلي به آن اشاره شد محكوم خواهند شد.)
Saturday, March 13, 2004
 
محمد اولين تروريست اسلامي

حتماً براي شما جالب ميباشد , اگر بدانيد كه اولين تروريست اسلامي چه كسي بوده است. عده اي ميگويند كه ترور و اعمال خشني كه در طول تاريخ از مسلمانان سر زده هيچ ربطي به اسلام ندارد و اين خود مسلمانان هستند كه اينگونه رفتار ميكنند. عده اي ميگويند كه دين اسلام عمدتاً در كشورهاي عقب افتاده جا افتاده و به همين دليل رفتارهاي بدوي و غير انساني كه از مسلمانان سر ميزند از اينجا ناشي ميشود. من ميخواهم در اينجا داستاني را براي شما تعريف كنم كه خود گوياي اين حقيقت ميباشد كه اولين فرمان ترور توسط شخص محمد بنيانگزار اين دين صادر شده كه به وحشيانه ترين صورت ممكن به انجام رسيده است. داستان از اين قرار است كه در زمان حكمفرمايي محمد در مدينه شاعري در مدينه زندگي ميكرده به نام كعب . اين مرد جواني بوده از قبايل يهودي ساكن در مدينه و گويا به خاطر مخالفتي كه با دين جديد داشته , اشعاري را در نكوهش دين اسلام و شخص محمد ميسروده است. روزي محمد در بين چند تن از اصحاب خود نشسته بوده كه سخن از اين مرد يهودي به ميان مي آيد . محمد به اصحاب خود ميگويد كه چه كسي از شما است كه حاضر باشد در راه دين خدا خطر كند و شر اين ملعون را از سر مسلمانان كم كند. شخصي به نام حارث در اين ميان اظهار آمادگي ميكند و قرار ميشود كه در اولين فرصت كشتن اين مرد يهودي را به انجام برسد . ولي از آنجا كه كعب در مدينه مرد بزرگ و قابل احترامي بوده و از طرفي حارث از عواقب چنين عملي ميترسده است , از كشتن او ابا ميكند. تا اينكه چند روز ميگذرد و محمد از او بازخواست ميكند كه چرا هنوز كعب را نكشته است. حارث هم ضعف خود را در كشتن او اعلام ميكند. در اينجا محمد دست به نقشه اي ميزند و قرار ميشود كه حارث به اتفاق چند نفر از مسلمانان كه برادر كعب هم در آن ميان بوده ترتيب ترور جناب كعب را با نقشه اي از پيش تعيين شده بدهند.به اين ترتيب شبي به در خانه كعب ميروند و برادر او را صدا ميكند و اظهار ميكند كه مشكلي برايش پيش آمده و احتياج به كمك دارد. به اين ترتيب كعب برادر خائن خود را به حضور ميطلبد و جوياي احوالات او ميشود. او به كعب ميگويد كه مدتيست كه دچار فقر و تهي دستي شده و قدرت اداره خانواده خود را ندارد . فرزندانش گرسنه مانده اند و به اين ترتيب از كعب ميخواهد كه اندكي گندم به او قرض بدهد تا در زماني مناسب بتواند قرض خود را ادا كند. كعب هم قبول ميكند و به اين حيله او را از خانه و محله يهودي نشينان مدينه خارج ميكنند. برادر كعب به اين بهانه كه تعدادي از دوستانش براي كمك كردن براي حمل بارهاي گندم او را ياري ميكنند بقيه مسلمانان را هم با خود راهي ميكند.در بين راه دسته جمعي به كعب حمله ميكنند و با ضربات شمشير او را به هلاكت ميرسانند. اين است داستان اولين تروري كه در تاريخ اسلام با طرح و نقشه قبلي به انجام رسيده و شخص محمد طراح و گرداننده اين جنايت بوده است. پيامبري كه در كتاب آسماني خود قرآن درباره حذف دگر انديشان چنين ميگويد : "وقتي ماههاي حرام پايان گرفت ,مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آنها بنشينيد. هر گاه توبه كنند و نماز به پا دارند و زكات بدهند آنها را رها كنيد . زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است"(سوره توبه آيه 5). خودتان ملاحظه ميكنيد الله خداي اسلام چگونه روش ترور و آدم كشي را به مسلمانان مي آموزد. آناني كه ميگويند اسلام دين رعفت و عطوفت ميباشد بياييند و اين همه مهرباني الله را در اين آيه ببينند . ببينند كه چگونه خداي سنگدل و بيرحم اسلامي دستور قتل و آدمكشي ميدهد و تحمل مخالف خود را ندارد. بيهوده نيست كه درخت 1400 ساله اسلام تا كنون ميوه اي به جز خشونت , تجاوز و حقارت نفس به بار نياورده است.خميني , ملا عمر , بن لادن و ... همه و همه دست پرورده هاي ديني ميباشند كه در آن خشونت ,آدم كشي و تجاوز به حقوق ديگران جزو ارزشهاي جدايي ناپذير آن دين محسوب ميشود و عملاً دستور به انجام آنها داده است.
Monday, March 08, 2004
 
الله كارگشاي زندگي خصوصي محمد

قبل از هر چيز تشكر ميكنم از دوست عزيزم افشين زند كه قالب اين وبلاگ را اينقدر زيبا برايم طراحي كردند. همانطور كه گفتم از اين به بعد مقالاتم را در اينجا خواهم نوشت.دوستاني كه مقالات من را ميخواندند ميتوانند بعد از اينجا شاهد مطالب جديد من باشند.ضمناً از كمك و همياري دوستاني كه در اين مدت بين تعطيلي وبلاگ حمايت خود را اعلام كردند بي نهايت سپاسگزارم .موضوع اين مقاله انتقاد بر شيوه فكري و بيانات قرآن ميباشد. بدون هر مقدمه اي ميرم سر اصل مطلب.
حتماً تا به حال بسيار شنيده ايد كه مسلمانان ميگويند كه دين اسلام دين برتر و سرآمد همه اديان جهان است. حتماً شنيده ايد كه گفته شده كه قرآن تمام احتياجات مادي و معنوي بشر تا زمان انقراض عالم را پيشبيني كرده با وجود آن نياز به دانستن بيشتر نيست. قرآن محمد مدعي ميشود كه مهر خاتميت را بر فلسفه پيامبري انسان گذاشته است و دين كاملي را ارئه ميدهد كه نياز به كاملتر شدن ندارد. اين گفته ها همه حاكي از نگرش مطلق گرايانه و افراطي اسلام ميباشد كه به گمان خود توانسته تمام نيازهاي انسانها را در نظر بگيرد و كتابي را ارائه كند كه مخاطب آنها تمام انسانها در تمام زمانها ميباشند.ولي آيا به راستي اينگونه است؟ چيزي كه در اين ميان سوال برانگيز است و در اين مقاله به آن ميپردازيم اينه كه چرا گاهي خداي مقتدر و سلطنت طلب اسلام(الله) كه همه آفرينش به فرمان و اراده او هستند و بدون فرمان او آب از آب تكون نميخوره و يا برگي از درخت نميافته, گاهي چنان سطح خود را پايين آورده كه در آياتي از شاهكار آسماني خود قرآن سخن از مسائل خصوصي زندگي پيامبر بالاخص رفع و رجوع امور زناشويي او گفته است؟ خيلي جالبه كه الله از يك جهت ملكوت آسمانها و زمين را در دست دارد و از جهت ديگر در موقع لزومي در كتابي كه قراره براي تمام بشريت الگو سرمشق زندگي باشه , به پيش پا افتاده ترين مسائل زندگي محمد اشاراتي كرده باشه و به رفع و رجوع آنها بپردازه. براي اينكه مطلب روشنتر بشه چند نمونه از اين آيات را عيناً بيان ميكنم.
«اي كساني كه ايمان آورديد به خانه هاي پيامبر وارد نشويد مگر اينكه خود او اجازه اينكار را به شما داده باشه و بر سر سفره طعامش ننشينيد مگر اينكه خود او شما را دعوت كرده باشد.وقتي هم كه دعوت به خانه و يا طعام شديد زودتر از وقت مقرر نياييد و بعد از صرف طعام پي كار خود برويد نه اينكه براي صحبت كردن باقي بمانيد كه اينكار باعث آزار پيغمبر است هر چند كه خود از گفتن اين شرم كند, ولي خداوند از اظهار حقيقت به شما شرمي ندارد (احزاب 53) . هنگامي كه ميخواهيد پيامبر را صدا كنيد او را آن طوري صدا نكنيد كه يكديگر را صدا ميكنيد (نور 63). صدايتان را از صداي پيامبر بلندتر نكنيد و با او به همان بلندي صحبت نكنيد كه با يكديگر صحبت ميكنيد...آنهايي كه پيامبر را پشت خانه با صداي بلند ميخوانند بيشترشون مردم بي شعوري هستند زيرا برايشان خيلي بهتر است كه صبر كنند تا او خود از خانه بيرون بياييد (حجرات 1-5) . هنگاميكه كه پيامبر از شما ميخواهد كه جا باز كنيد پس جا را براي ديگران باز كنيد و زماني كه به شما ميگويد برخيزيد پس برخيزيد (مجادله 12). هر گاه از زنان پيامبر متاعي را ميطلبيد از پشت حجاب بطلبيد و رسول خدا را نيازاريد. پس از وفات او هم هرگز با همسرانش ازدواج نكنيد كه اين نزد خدا گناهي بزرگ است (احزاب 53) » نظر شما چيست . مگر محمد يك انسان معمولي نبوده كه تنها به او وحي ميشده . چرا اين همه آداب و مقررات براي رفتار با شخص او در نظر گرفته شده است. اصلاً براي مني كه در قرن 21 ام زندگي ميكنم چه لزومي داشته كه قرآن اين حرفها رو بزنه؟ چرا مردي كه فجايع جنسي او مثال زدنيست آنقدر خود خواه و مغرور ميباشد كه حاضر نيست حتي پس از مرگ او كسي با زنانش ازدواج كند؟ جالب اينكه دست به دامن الله شده تا اين حرف را به اطلاع عموم برسونه. به اين چند آيه هم توجه كنيد . در جاي ديگر در مورد همين زنان پيامبر , در زماني كه به او گله منديهاي زناشوي داشته اند در قرآن گفته شده : «اي پيغمبر ,‌به زنان خود بگو اگر خواهان زينت دنيايي هستند بياييد تا مهريه تان را بپردازم و به خوبي و خوشي آزادتان كنم, اما اگر طالب زندگي اخروي باشيد خداوند به شما پاداش بزرگي خواهد داد , همچنانكه كارهاي ناروا شما را دو برابر ديگران به كيفر خواهد رسانيد, هر كدام از شما را كه مطيع رسول باشد اجري مضاعف نصيب خواهد كرد.شما اي زنان پيامبر بدانيد كه مانند زنان ديگر نيستيد . پس با مردان به نرمي و نازكي سخن مگوييد و در خانه هايتان بمانيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد (احزاب 28-34) . (ناگفته نماند كه علامه مجلسي اين آيه را در مورد ساير زنان مسلمان تعميم داده اند و توصيه كرده اند كه وقتي زن مسلماني با نامحرم صحبت ميكند انگشت شست خود را در تا حد امكان در حلق و گلوي خود فرو ببرد تا صداي خوش و دلبرانه اي از او ساطع نشود مبادا كه مردي وسوسه شود و از اينرو مرتكب گناه شود. اين سنت نه چندان زيبا هم اكنون هم در بسياري از داهاتهاي ايران به عنوان سيره رسول اكرم اجرا ميشود) .در جايي ديگر ميگويد : « تو اين رسول لازم نيست كه در هم بستر شدن با زنانت نوبت را رعايت كني . هر يك از آنها را مايل نبودي نوبتش را به عقب بيانداز و اگر هم بدو مايل شدي دوباره او را نزد خود بخوان.هيچكدام از آنها نبايد از خواسته تو ناراضي باشند . بلكه بايد همگي به آنچه كه تو به آنها عطا ميكني رضا دهند (احزاب 51). براي چه اي پيامبر از آنچه كه خدا به تو حلال كرده براي خشنودي زنانت صرفنظر ميكني ؟ (تحريم 1) .» باور كنيد براي من بشر قرن 21 ام موضوعي مهمتر از اين چيزها كه الله خداي محمد در 1400 سال پيش گفته وجود ندارد!!! دو آيه مختلف قرآن حكايت از آن دارد كه خداوند نخست به پيغمبر خود توصيه كرده كه كساني كه به قصد تبرك به ديدار او ميايند پولي بپردازند تا به مصرف معاش او برسد.ولي چون مردم از اينكار اكراه داشتند خدا بعداً آنها را از پرداخت اين پول معاف كرد. «اي رسول از كساني كه به ديدنت مي آيند صدقه دريافت كن تا آنانرا پاك گرداني و طهارت بخشي (توبه 103) . » ولي چون مراجعه كنندگان از اينكار سر باز ميزدند , خداوند در آيه اي ديگر ميگويد : «...اگر نميتواني چنين كنيد بدانيد كه خداوند بخشنده و رحيم است.آيا اكراه داريد كه پيش از ديدار پيامبر صدقه بدهيد ؟در اينصورت ما هم توبه شما را ميپذيريم به شرط آنكه نماز خود را بر پا داريد و زكات خود را بدهيد و خدا و رسولش را فرمانبردار باشيد (محاجه 12و13). در جايي ديگر در اشاره به ريشخند يكي از دشمنان محمد ,عاصي بن دائل, كه پسر نداشتن محمد را دال بر عقيم بودن او دانسته , تاكيد ميكند كه اين محمد نيست بلكه دشمن او هست كه خودش عقيم هست (كوثر) . در جايي ديگر خداوند ابولهب عموي پيامبر و همسرش را كه با محمد دشمني ميكرده را نفرين ميكند كه : « بريده باد دست ابولهب و زنش نيز هيزمكش جهنم باد» (لهب 1-3) .
بله دوستان اينها همه سخناني بود از كتابي كه از جانب خدا ميباشد و مخاطب آن هم يكي دو تا نيستند. بلكه مخاطبين آن تمامي انسانهايي ميباشند كه از بدو پيدايش اين كلام تا زمان انقراض عالم بوده و يا خواهند بود.خودتان ميتوانيد قضاوت كنيد جامعيت و اصالت اين كلام تا چه حد شاهكار و نمونه ميباشد.

Thursday, March 04, 2004
 
حرف های يک کافر

عزيزان . من گاهي اوقات حسابي به سرم ميزنه و رك و پوست كنده اون چيزي رو كه تو دلم ميگذره به زبون مياورم. در نظر داشته باشيد كه با اين رك گويي قصد هيچگونه بي احتراميي رو به كسي ندارم. حتي نميخوام كه عقايد كسي رو رد كنم و يا حتي چيزي رو اثبات كنم.فقط بعضي موقعها هوس ميكنم كه كاملاً مثل خودم به روش پنبه زني صحبت كنم. اينبار ميخواهم در مورد نگرش خودم در مورد خدا و پيامبران با شما صحبتي داشته باشم.
در مورد وجود خدا راستش رو اگر بخواهيد من هيچوقت در طول زندگيم نتوانستم خدايي رو كه وجود او مطلقه و آفريننده همه چيز هست رو احساسش كنم. هيچوقت خدا رو آنگونه كه ديگران معرفي كرده اند نشناخته ام. اصلاً هيچوقت خدايي رو نشناخته ام . چنين موجودي هنوز هم برايم تعريف نشده است.فقط خيلي برام جالب بوده كه خدايي رو كه عده اي آنقدر از وجودش مطمئن هستند من هم ببينم و او را بشناسم. ولي نشد كه نشد. بارها با خودم گفتم اگر خدايي را كه ديگران به آن اعتقاد دارند وجود داشته باشه و اين مشخصاتي را كه براي او ميگويند راست باشه بنابراين بايد صداي من رو هم بشنوه. بايد بفهمه كه تا چه حد وجودش براي من غير قابل قبوله.حتي چند بار از از او خواستم كه اگر وجود داري خودت رو به من نشون بده . بزار من هم عظمت و جلال تو رو ببينم شايد به تو ايمان آوردم. حتي گاهي تحديدش كردم كه اگر تكليف من رو روشن نكني به همه ميگوم كه هر چه درباره تو گفته اند دروغه و صورت واقعي نداره . ولي گويا او ترجيه ميداد كه من در كفر خودم باقي بمانم چون هيچوقت كاري نكرد تا بتونه زمينه فكري من رو درباره خودش عوض كنه. به اين ترتيب به شغل شريف پنبه زني خود ادامه دادم و روز به روز هم كمان پنبه زني خود را محكمتر كوبيدم و بي پرواتر به نقد اديان پرداختم. از دوستاني كه عقيده دارند كه خدايي را كه اديان تقريباً مشابه هم معرفي كرده اند صورت واقعي داره خواهش ميكنم به اين سوال من جواب بدهند.مگه شما نميگويند كه او خيلي مهربانه. قدرت انجام هر كاري رو هم داره . از اوضاع و احوال بنده هاش هم خبر داره. اگر چنين باشه پس چرا مثل مرده ها يه گوشه نشسته و هيچ كاري نميكنه. چرا اينقدر براش طبيعيه كه بنده هاش در منتها درجه بدبختي و فلاكت به سر ميبرند. چرا هر آنچه كه ساخته در حال نابود شدنه . آيا نتونسته و يا نخواسته كه تقديري بهتر از اين رو براي اونها رقم بزنه. چرا بدبخترين آدمها اونهايي هستند كه به او ايمان دارند . چرا هر چي درباره او گفته اند و هر وعده اي كه از جانب او داده اند دروغ از آب درمياد. در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه خدايي كه ميگويند يا اصلاً صورت واقعي نداره و ساخته ذهن انسانهاست كه او را آفريده اند و يا وجود داره ولي بازيش گرفته و قصد دست انداختن مردم رو داره . خلاصش اينكه بنده هاش رو حسابي سر كار گذاشته الان هم حتماً يه گوشه اي نشسته و داره به ريش همه اونها ميخنده. لااقل تجربه شخصي من كه اينجور نشون ميده كه خدايي كه ميگويند وجود داره به هيچ عنوان موجود قابل اطميناني نيست. در مورد پيامبر هاي خدا راستش رو اگر بخواهيد به نظر من هيچ كدومشون حرفي نزده اند كه بتونه براي بشر امروزي قابل قبول باشه. در مورد دين اسلام كه به نظر من در زمان خودش هم بسيار عقب تر از تمدنهاي و اديان آن روز بوده و بيشتر رو به واپسگرايي داشته تا پيشرفت . به عنوان نمونه قرآن محمد رو در نظر بگيريد. از دوستاني كه كتابهاي مذهبي پيشين سر رشته اي ندارند دعوت ميكنم كه يك مراجعه به آنها بكنند تا ببينند كه قرآن و كلاً دين اسلام يك كپي برداري نه چندان خوب از كتب مذهبي پيشين بيشتر نبوده است. البته بعضي جاهاش مثل سوره توبه و نسا هم شاهكار خود محمد بوده كه خودش بسيار جاي مباهات داره. محمد هر زماني كه در مسائل زناشويش مشكلي داشته و يا هوس ميكرده كه حرمسراي خودش رو گسترش بده خدا پيداش ميشده و آيه اي سوره اي چيزي رو به قلب محمد نازل ميكرده و به اين ترتيب كارها همه به خوبي و خوشي به انجام ميرسيده . شما تصور كنيد كه يك دين چقدر ميتونه سخيف باشه كه خدا در كتاب آسماني اون دين به رفع مشكل همخوابگي پيامبر با زنانش پرداخته باشه كه اگر خواستي ميتوني در مورد زنانت نوبت رو رعايت نكني و هر كدوم رو هر زماني كه خواستي به سوي خودت بطلبي . چون تو پيامبر خدا هستي خدا حواسش به رفع مشكلات زناشويي و شهوتراني تو هم هست . هم فكر شكمت رو كرده و هم زير شكمت رو . الحق كه عجب خداي خوبي بوده براي محمد. بسياري از موارد ديگر كه خودتون ميتوانيد كه در قرآنهايي كه توسط مترجمين تفسير و توجيه نشده بخوانيد. خلاصه اينكه در مورد هر ديني كه بخواهيد تا حدي جنبه الوهيت و تقدس رو قبول دارم الا اسلام كه كارنامه درخشان آن خود گوياي همه چيز هست. با همه اين اوصاف . در پايان به همه دوستان كافر و ملحد مثل خودم هستند يك پيشنهادي دارم. اون اينكه اگر خدايي وجود داشت و طبق و عده هاي خودش ما رو به جهنم برد تو اونجا بساط عيش و عشرت خودمون رو به پا ميكنيم . يك آتيش بازي درست حسابي به راه مي اندازيم و هر شبش رو جشن چهارشنبه سوري ميگيريم . از اون شراب هاي سوزاني هم كه در قرآن گفته به گناهكاران وعده داده شده مينوشيم. من پنبه زن هم اونجا براتون آواز ميخونم. چطوره؟ لااقل اونجا از بسيجي و پاسدار و كميته چي و غيره خبري نيست . چون اونها طبق وعده هايي كه خدا بهشون داده حتماً تو بهشتند و دارند با حوريان بهشتي كه شبيه خواهران زينبشان ميباشد عشق بازي ميكنند . فكر نميكنم كه ديگه كاري به كار ماها داشته باشند. احتمالاً آخوندها هم تو بهشت مثل همين دنيا بساط منقل و وافورشون فراهم باشه و خواهران عفيفه از جنس ملائكه به خدمت گذاري آنها مشغول باشند . ما گناهكاران هم به ريش همشون ميخنديم و به سلامتي همديگه يك گيلاسي ميزنيم. زنده باد كفر و الحاد.


نشان همدلی و همبستگی ايرانيان

ايميل
بايگانی يادداشت ها

پاره ای از مقالات


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Designed by Afshin Zand