پنبه زن
|
ني لبك استيكس در مه بابك خرمدين عصر جديد غروب بتان شمر نامه تراوشات ذهني يك معلوم الحال اسلام و قرآن عمانوئيل پوچيسم سيفون خرافات شيعه ابوجهل
|
Saturday, March 27, 2004
سوره گاو آيات 1-7 با درود به خوانندگان گرامي . بدون هيچ مقدمه اي قسمت دوم مقالاتم در مورد تفسير قرآن و انتقادات آن را تقديم حضور شما ميكنم. اينبار چند آيه اول سوره بقره را مورد بررسي قرار ميدهم.قبلاً توضيح ميدهم كه متوني درون پرانتز قرار ميگيرد توضيحات خودم ميباشد كه براي آن موضوع بيان ميكنم. به نام الله خداوند دلسوز . الم(1)(راستش من معني آن را نميدانم. نديدم كسي هم جواب قانع كننده اي به اين سوال بدهد كه چرا گاهي الله خداي محمد اينجوري صحبت ميكرده است. ولي حدث ميزنم كه منظور الله از استفاده از حروف مقطعه در آيات قرآن اين بوده كه به مردم نشان بدهد كه مسائلي است كه كسي غير محمد از آنها سر در نمياورد. اگر بخواهيم قبول كنيم كه قرآن نوشته محمد ميباشد و خدا در گوشش چيزي را زمزمه نكرده است ميتوانيم آن را يك افه تبليغاتي براي پيشبرد دين اسلام در نظر بگيريم كه محمد براي مرمور نشان دادن رسالتش از آن استفاده ميكرده است. كساني كه مراحلي را در زمينه هاي عرفان و سير و سلوك طي كرده باشند ميدانند كه در چنين راه هايي گاهي اوقات شخص عارف با معبود خود ميتواند بدون استفاده از كلمات صحبت كند و ميتوانيم در صورت پذيرش چنين جايگاهي , چنين معنايي را براي آن در نظر بگيريم). آن كتاب كه در آن شكي نيست هدايتيست براي متقين(2).(محمد در اينجا صحبت از كتابي ميكند كه در آن شكي نميباشد. با در نظر گرفتن اينكه تا آن زمان چيزي به نام كتابت قرآن وجود نداشته است بنابراين قطعاً در اينجا اشاره به كتاب ديگري غير از قرآن شده است . با توجه به آنكه در آن زمان كتابتهاي موجود بسيار محدود بوده اند ميتوانيم آن را يكي از دست نوشته هايي در نظر بگيريم كه در آن زمان وجود داشته , كه با توجه به كپي برداريهايي كه در قرآن از كتابهاي اديان ديگر ديده ميشود ميتوانيم آنرا تورات يا انجيل و يا كتاب ديگري بدانيم كه محمد چنان مجذوب آن شده بوده كه گفته در محتواي آن هيچگونه ترديدي نيست.اين امكان هم وجود دارد كه در اين آيه صحبت از كتابي شده كه در مكاشفات عارفانه محمد بر او مكشوف شده بوده است. از نظر باطني كتابي كه در خواب يا مكاشفه ديده ميشود به معني مجموعه همه دانسته هايي ميباشد كه يك انسان از آن برخوردار ميباشد. اين ميتواند شامل دانش ,بينش و همه احساسات و دريافتهاي دروني او باشد . سوال ديگه اينه كه شما كدام كتابي را سراغ داريد كه در محتواي آن هيچگونه ترديدي نباشد؟ من كه هم از نظر ظاهري و هم از نظر باطني چنين كتابي را سراغ ندارم . يعني نه هيچ مكتوبي را و نه جمع بندي ايدئولوژيهاي هيچ انساني راصد در صد درست نميدانم . در ادامه گفته شده كه اين كتاب هدايتي براي متقين ميباشد. كلمه هدايت در متون اينچنيني به معني تكاپو در شيوه اي از بودن و لمس كردن پيرامنهاي يك انسان ميباشد كه قادر به درك آن بوده و آن را به عنوان راه مورد قبول خود پذيرفته است.كلمه متقين در ادامه اين آيه توضيح داده شده كه چه كساني هستند ). كساني كه دلشان به ناپيداها خوش است , نماز ميخوانند و از آنچه كه روزيشان شده نفقه ميدهند(3).(در اينجا ملاك تقوي از نظر قرآن و اسلام اين است كه كسي دلش را به ناپداهايي كه قابل استناد و تجزيه و تحليل منطقي نيستند خوش بكند و آرامش خود را از تكيه كردن به چنين مفاهيمي بدست آورد . يعني در اسلام بها به ناپيداهايي داده شده كه تنها عده اي وجود آنها را درك ميكنند و نميتوان وجود آنرا براي كسي ثابت كرد. از ويژگيهاي ديگر متقين اين است كه به شيوه رايج در اسلام روزي پنج بار نماز بخوانند و يا شايد با خدا راز و نياز داشته باشند. ويژگي ديگر متقين اين است كه از آنچه كه از طرف خدا به آنها داده شده مقداري از آن را به رهبر روحاني خود كه در آن زمان محمد بوده ميدهند تا آنرا به مصارفي كه صلاح ميداند برساند. نكته قابل توجه در اين آيه اين هست كه از ديدگاه اسلام كسي داراي دارايي نميباشد و اساساً نميتواند چيزي را با تلاش خود بدست آورد , بلكه الله آن خداي دلسوز ميباشد كه آن چيزي را كه كسي بدست آورده ,به او بخشيده است و بدون بخشش او هيچكس چيزي را نخواهد داشت. بنابراين هر تلاشي كه انسانها ميكنند بي ثمر ميماند ,اگر الله نخواهد.ميتوانيم اين را به عنوان يك ايدئولوژي رايج در بين عده اي از انسانها قبول كنيم. ولي اشكال آن اينجاست كه در عمل ميبينيم كه آناني كه به الله خداي ناديده چشم دارند و دارايي خود را از او گدايي ميكنند وضعيت معيشتشان بسيار بدتر از كساني هست كه با تلاش خود بدست مياورند و مطابق با اراده خود جهان را ميسازند و تنها سعي و كوشيدن آنهاست كه بهتر زيستنشان را تضمين ميكند .بماند اينكه يك شخص گدا , گداست خواه اينكه سر كوچه بشينه و گدايي كنه و يا اينكه گداي درگاه خدا باشه. شخصيت يك گدا در همه حال يك شخصيت ورشكسته و مفلوكه كه چيزي براي عرضه كردن از خود نداره .) آن كساني كه باور آنها به آنچه كه به تو و به آنچه كه به قبل از تو نازل شده متكي هست و به نهايت كار قانع شده اند(4).(در اين آيه ملاك ديگر براي متقي بودن انسانها ,اين هست كه به پيام محمد و به پيام پيامبراني كه قبل از او بوده اند ايمان داشته باشند, همچنين منتظر اثر خاصي از اين ايمانشان در زمان حال نباشند و به وعده هايي كه براي بعد از مرگشان داده شده و يا گفته شده كه زماني كه به نهايتي از كار رسيدند به آنها داده خواهد شد, قانع باشند. اين يعني زندگي نكردن در زمان حال و تكيه به آينده اي موهوم و خيالي كه ناگهاني خواهد رسيد و نه تنها پشتوانه اي براي دستيابي به آن وجود ندارد(چون هدف را نميبينيم), تلاش در سريعتر رسيدن به آن هم بيهوده است.چون خواست و اراده خداست كه زمان رسيدن به آن را تعيين ميكند.چنين تكنيكي از نظر روانشناسي روز كاملاً مردود ميباشد و در نهايت انسان را به نوعي جنون ناشي از بي اثر بودن در آنچه كه در آن نقش دارد مبتلا ميكند ضمن اينكه او را به موجودي منفعل و بي خاصيت تبديل ميكند كه نقشي ندارد تا در زندگي خود بازي كند و بايد منتظر بماند تا زماني خدا او را در كاري كه خودش صلاح ميداند به بازي بگيرد. اگر ميبينيد كه اكثر دينداران زماني كه پير شدند به سرشون ميزنه و قاطي ميكنند به خاطر همين سيستم تربيتي هست كه زمان حال را فداي آينده ميكند . آنها در نهايت به چشم خود ميبينند كه به هيچ يك از وعده هايي كه به آنها داده شده نرسيده اند و بهترين دوران زندگي خود را بيهوده و بر سر هيچي از دست داده اند. ) آنان(يعني متقين) بر هدايتي از طرف پروردگارشان هستند و آنان رشد يافتگانند(5). (در اين آيه صورتي از خدا معرفي شده كه به پرورش دادن و رشد دادن انسانها ميپردازد. اين ويژگي از خدا در اكثر اديان از جمله اسلام توسط يك انسان كه ميتواند پيامبر و يا شخص ديگري كه از طرف خدا ميباشد و خدا بودن در او حلول كرده است به پيروان آن ارائه داده ميشود.بنابراين رب را ميتوانيد يك انسان الهي يا قديسي در نظر بگيريد كه توسط خدا مسح شده و به اين ترتيب صفات و ويژگيهاي خدايي در او حلول كرده و پس از آن براي نجات بخشي و يا هدايت انسانها فرستاده شده است . به طور مجمل در اين آيه گفته شده كه متقين كساني هستند كه زير دست چنين افرادي رشد ميابند و پرورش پيدا ميكنند.) كساني كه حقانيت اين موضوع يا اين كتاب را نميبينند , فرقي برايشان ندارد كه آنها را از عاقب كارشان بترساني يا نه چون به هر حال ايمان نمياورند(6). (دقيقاً مثل ما كافر ها كه هر چه دينداران در مورد حقانيت دينشان درباره پذيرش مسائل ناديده اي كه براي آنها قابل لمس و براي ما غير عقلاني ميباشد , ميگويند و ما را از عواقب نپذيرفتن آن ميترسانند ,فايده اي به حالمون نداره و نميتوانيم حرفهاي آنها را بپذيريم.) الله قلبهاي آنها را خاتمه داده و پوششي بر گوشها و چشمان آنها نهاده است و براي آنها عذاب بزرگي در نظر گرفته شده است(7).(در اين آيه توضيح داده كه الله خداي اسلام به دلايلي كار قلب اين اشخاص را از نظر دريافت حقايق به پايان رسانيده و چشمها و گوشهاي آنها را براي درك حقايق بسته , به همين خاطر هست كه ايمان نمياورند . در نهايت به آنها وعده عذاب داده شده است. همين روش بيان قرآن رمز زنده بودن آن طي 1400 ساليست كه به جان بشريت افتاده است. يعني سعي كرده با ترسانيدن مردم آنها را مجبور كند تا آن چيزهايي را كه از اين دين قابل پذيرش نميباشد با زور و تحديد به آنها بقبولاند . به اين ترتيب اگر شما زماني آيه اي از قرآن را خوانديد و با معيارهاي و ضوابط شما همخواني نداشت از ديدگاه اسلام , اين قرآن نيست كه مشكل دارند . اين شما هستيد كه خدا چشمان و گوشهايتان را پوشانده و به همين دليل حقايق آن را نميفهميد.بنابراين قرآن در مقابل نپذيرفتن آيات قرآن به شما به ديد يك متهم و قرباني نگاه ميكند , نه كسي را كه بايد بيشتر بايد برايش توضيح دهد تا بهتر متوجه بشه. اين منطق زور تا به حال مسلمانان را چنان ترسانده كه حتي لحظه اي حاضر نشده اند كه در مورد ماهيت چنين پيامي فكر كنند و اثر تخريبي آن را در زمان حال و گذشته خود علناً ببينند.) Monday, March 22, 2004
سال نو,نگرشي نو,كارهايي نو با درود به همه دوستان قبل از هر چيزي نوروز باستاني را به شما عزيزان تبريك ميگويم. اميدوارم سال جديد سال نوروزي و متولد شدن مجدد ايران و ايراني باشد و در اين سال نو جهش هاي بزرگي را در راه آزادي ايران شاهد باشيم. آزادي از زندانهاي محسوس و نا محسوسي كه جلوي نفس كشيدن ما را گرفته و نميگذارد كه در آغوش زيبايي ها به آرامي بياساييم و از شادي هاي زندگيمان لذت ببريم. اميدوارم امسال سال شكستن بتهايي باشد كه بزرگي خود را در كوچك داشتن ما بدست آورده اند و بدون سرشكستگي ما سر بلندي آنها معنايي ندارد. قبل از اينكه مطلب اين دفعه را عنوان كنم لازم ميدانم كه چند موضوع را عنوان كنم : مورد اول اينكه من تصميم گرفته ام وبلاگ را از حالت پراكنگي موضوعي خود در آورم و از اين به بعد موضوع اين وبلاگ را به ترجمه آيات قرآن و انتقاد از آن اختصاص دهم . شايد هيچ وقت كسي فكر نميكرد كه يك شخص كافر بخواهد مترجم قرآن بشود.ولي به نظر من اين كار ضرورت دارد زيرا شايد هيچ وقت كسي اين كتاب را از روي بي اعتقادي و بدون اينكه تعصبي نسبت به آن داشته باشد ترجمه نكرده است .من معتقدم كه چون اين كتاب به زبان مادري ما ايرانيها نيست و نميتوانيم آن را از روي متن اصليش بخوانيم اين امكان را به عده اي ميدهيم كه تا حد امكان معني كاناليزه و رفع و رجوع شده اي را از آن را به خورد ما بدهند. آنچه ما از قرآن و دين اسلام ميشناسيم صرفاً معانيي هستند كه تصميم گرفته اند كه ما از آن بدانيم و معلوم نيست كه واقعيت آن همين باشد. به هر حال من تصميم دارم كه آيات قرآن را از ابتدا و كلمه به كلمه عنوان كنم و معنيي را كه از آن ميفهمم به همراه انتقادات و اشكالاتي كه در آن ميبينم عنوان كنم. ميخواستم نظر دوستان را در رابطه با اين تغيير محتواي وبلاگ بدانم.به عنوان نمونه از سوره حمد اولين سوره قرآن شروع ميكنم تا دوستان كمي با نحوه كار من آشنا بشوند و نظريات , انتقادات و پيشنهادات خود را براي بهتر شدن اينكار و يا ادامه دادن آن منعكس كنند. مطلب ديگر اينكه يكي از دوستان قديمي من كه جديداً به جمع كفار اضافه شده شروع به نوشتن وبلاگي به نام غروب بتان كرده است كه به همه عزيزان پيشنهاد ميكنم سري به وبلاگ ايشان بزنند. و اما اين است معنيي كه من از سوره حمد ميفهمم : «به نام الله آن خداي دلسوز . (الله خدايي را كه اسلام معرفي ميكند خداييست كه با جنبه دلسوز بودنش به مردم معرفي ميشود از اينرو مردم را به صورت عده اي بدبخت مفلوك تجسم ميكند كه خدايي وجود دارد كه دلش براي آنها ميسوزد و ميخواهد آنها را نجات دهد ) .در ادامه بر روي دلسوز بودن اين خدا بيشتر تاكيد ميكند و ميگويد كه حمد كردن تنها شايسته الله است . (حمد نوعي از پرستش ميباشد كه پرستنده گرداگرد كسي كه پرستيده ميشود پروانه وار ميچرخد و نيكيهاي او را ميستايد)در ادامه او را مالك و صاحب اختيار روز داوري معرفي ميكند . ( اين طرز نگرش قرآن اين مفهوم را القا ميكند كه در روزي (شايد پايان يافتن دنيا) خداوند بر مسند قضاوت مينشيند و خوب و بد مردم را قضاوت ميكند . در اين آيه الله را با همه مشخصاتش كه در قرآن معرفي ميشود و با همه دستوراتي كه داده مالك و صاحب اختيار آنروز معرفي ميكند. يعني ملاك تشخيص عملكرد شما اطاعت كردن از دستوراتيست كه الله خواسته و در قرآن به وضوح ميتوانيم آنها را ببينيم.).در ادامه ميگويد : تنها تو را بندگي ميكنيم و تنها از تو ياري ميخواهيم. ( بندگي كه در اين آيه و آيات ديگري از قرآن مطرح شده شيوه اطاعت كردن بي چون و چرا و بي قيد و شرطيست كه در قديم برده نسبت به ارباب خود داشته است . به اين ترتيب كه خوراك بنده همان خوراكيست كه اربابش ميخواهد . همان لباسي را بايد بپوشد كه اربابش ميخواهد و در كل همان طوري بايد باشد كه اربابش ميخواهد بدون توجه به اينكه خودش هم انسانيست كه عقل دارد و ميتواند در مورد شيوه زندگي كردن خود و چگونگي رفتار و گفتارش فكر كند. در اين آيه مردم را دعوت ميكند كه فقط بنده الله باشند و حرفهاي او را اطاعت كنند) .در ادامه: ما را به راه راست هدايت كن . (از نظر قرآن فقط يك راه و شيوه براي زندگي كردن و ايدئولوژيهايي كه در ذهنمان ميپرورانيم , راه راست و درست ميباشند و بقيه راه ها نادرست ميباشند .به اين ترتيب زندگي كردن انسانها را در چارچوبي خاص كه راه راست نام دارد كاناليزه ميكند . من كاري ندارم كه اين چارچوب تعريف خوبي را براي ايده آل انساني ارائه ميدهد يا بدي را. كلاً ميگويم كه به اين ترتيب اختيار و آزادي عمل تلميحاً از انسانها صلب ميشود و همه چيز را در گرو اراده و خواست الله محدود ميكند.با اين معني مفاهيمي مانند آزادي در همه چنبه هاي آن و انديشه خلاق و به طور كل آن چيزي كه انسانيت انسان را ميسازد ناديده گرفته ميشود و از مردم خواسته ميشود كه گوش به فرمان دستور الله باشند و برده وار او را اطاعت كنند ).در ادامه ميگويد : راه كساني كه به آنها نعمت دادي (يعني به واسطه مقبول بودن كارهايشان به آنها پاداش دادي) نه راه كساني كه مورد غضب(خشم) تو قرار گرفتند و نه راه گمراهان. (در اين آيات به وضوح ميگويد كه كساني كه غير خواسته الله رفتار كنند و يا آنجور كه او ميخواهد فكر نكنند گمراهان هستند و اينها كساني هستند كه به واسطه كارهايشان(يا افكارشان) مورد غضب الله قرار گرفته اند واضح است كه در روز داوري نيز كه در آيات قبلي به آن اشاره شد محكوم خواهند شد.) Saturday, March 13, 2004
محمد اولين تروريست اسلامي حتماً براي شما جالب ميباشد , اگر بدانيد كه اولين تروريست اسلامي چه كسي بوده است. عده اي ميگويند كه ترور و اعمال خشني كه در طول تاريخ از مسلمانان سر زده هيچ ربطي به اسلام ندارد و اين خود مسلمانان هستند كه اينگونه رفتار ميكنند. عده اي ميگويند كه دين اسلام عمدتاً در كشورهاي عقب افتاده جا افتاده و به همين دليل رفتارهاي بدوي و غير انساني كه از مسلمانان سر ميزند از اينجا ناشي ميشود. من ميخواهم در اينجا داستاني را براي شما تعريف كنم كه خود گوياي اين حقيقت ميباشد كه اولين فرمان ترور توسط شخص محمد بنيانگزار اين دين صادر شده كه به وحشيانه ترين صورت ممكن به انجام رسيده است. داستان از اين قرار است كه در زمان حكمفرمايي محمد در مدينه شاعري در مدينه زندگي ميكرده به نام كعب . اين مرد جواني بوده از قبايل يهودي ساكن در مدينه و گويا به خاطر مخالفتي كه با دين جديد داشته , اشعاري را در نكوهش دين اسلام و شخص محمد ميسروده است. روزي محمد در بين چند تن از اصحاب خود نشسته بوده كه سخن از اين مرد يهودي به ميان مي آيد . محمد به اصحاب خود ميگويد كه چه كسي از شما است كه حاضر باشد در راه دين خدا خطر كند و شر اين ملعون را از سر مسلمانان كم كند. شخصي به نام حارث در اين ميان اظهار آمادگي ميكند و قرار ميشود كه در اولين فرصت كشتن اين مرد يهودي را به انجام برسد . ولي از آنجا كه كعب در مدينه مرد بزرگ و قابل احترامي بوده و از طرفي حارث از عواقب چنين عملي ميترسده است , از كشتن او ابا ميكند. تا اينكه چند روز ميگذرد و محمد از او بازخواست ميكند كه چرا هنوز كعب را نكشته است. حارث هم ضعف خود را در كشتن او اعلام ميكند. در اينجا محمد دست به نقشه اي ميزند و قرار ميشود كه حارث به اتفاق چند نفر از مسلمانان كه برادر كعب هم در آن ميان بوده ترتيب ترور جناب كعب را با نقشه اي از پيش تعيين شده بدهند.به اين ترتيب شبي به در خانه كعب ميروند و برادر او را صدا ميكند و اظهار ميكند كه مشكلي برايش پيش آمده و احتياج به كمك دارد. به اين ترتيب كعب برادر خائن خود را به حضور ميطلبد و جوياي احوالات او ميشود. او به كعب ميگويد كه مدتيست كه دچار فقر و تهي دستي شده و قدرت اداره خانواده خود را ندارد . فرزندانش گرسنه مانده اند و به اين ترتيب از كعب ميخواهد كه اندكي گندم به او قرض بدهد تا در زماني مناسب بتواند قرض خود را ادا كند. كعب هم قبول ميكند و به اين حيله او را از خانه و محله يهودي نشينان مدينه خارج ميكنند. برادر كعب به اين بهانه كه تعدادي از دوستانش براي كمك كردن براي حمل بارهاي گندم او را ياري ميكنند بقيه مسلمانان را هم با خود راهي ميكند.در بين راه دسته جمعي به كعب حمله ميكنند و با ضربات شمشير او را به هلاكت ميرسانند. اين است داستان اولين تروري كه در تاريخ اسلام با طرح و نقشه قبلي به انجام رسيده و شخص محمد طراح و گرداننده اين جنايت بوده است. پيامبري كه در كتاب آسماني خود قرآن درباره حذف دگر انديشان چنين ميگويد : "وقتي ماههاي حرام پايان گرفت ,مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آنها بنشينيد. هر گاه توبه كنند و نماز به پا دارند و زكات بدهند آنها را رها كنيد . زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است"(سوره توبه آيه 5). خودتان ملاحظه ميكنيد الله خداي اسلام چگونه روش ترور و آدم كشي را به مسلمانان مي آموزد. آناني كه ميگويند اسلام دين رعفت و عطوفت ميباشد بياييند و اين همه مهرباني الله را در اين آيه ببينند . ببينند كه چگونه خداي سنگدل و بيرحم اسلامي دستور قتل و آدمكشي ميدهد و تحمل مخالف خود را ندارد. بيهوده نيست كه درخت 1400 ساله اسلام تا كنون ميوه اي به جز خشونت , تجاوز و حقارت نفس به بار نياورده است.خميني , ملا عمر , بن لادن و ... همه و همه دست پرورده هاي ديني ميباشند كه در آن خشونت ,آدم كشي و تجاوز به حقوق ديگران جزو ارزشهاي جدايي ناپذير آن دين محسوب ميشود و عملاً دستور به انجام آنها داده است. Monday, March 08, 2004
الله كارگشاي زندگي خصوصي محمد قبل از هر چيز تشكر ميكنم از دوست عزيزم افشين زند كه قالب اين وبلاگ را اينقدر زيبا برايم طراحي كردند. همانطور كه گفتم از اين به بعد مقالاتم را در اينجا خواهم نوشت.دوستاني كه مقالات من را ميخواندند ميتوانند بعد از اينجا شاهد مطالب جديد من باشند.ضمناً از كمك و همياري دوستاني كه در اين مدت بين تعطيلي وبلاگ حمايت خود را اعلام كردند بي نهايت سپاسگزارم .موضوع اين مقاله انتقاد بر شيوه فكري و بيانات قرآن ميباشد. بدون هر مقدمه اي ميرم سر اصل مطلب. حتماً تا به حال بسيار شنيده ايد كه مسلمانان ميگويند كه دين اسلام دين برتر و سرآمد همه اديان جهان است. حتماً شنيده ايد كه گفته شده كه قرآن تمام احتياجات مادي و معنوي بشر تا زمان انقراض عالم را پيشبيني كرده با وجود آن نياز به دانستن بيشتر نيست. قرآن محمد مدعي ميشود كه مهر خاتميت را بر فلسفه پيامبري انسان گذاشته است و دين كاملي را ارئه ميدهد كه نياز به كاملتر شدن ندارد. اين گفته ها همه حاكي از نگرش مطلق گرايانه و افراطي اسلام ميباشد كه به گمان خود توانسته تمام نيازهاي انسانها را در نظر بگيرد و كتابي را ارائه كند كه مخاطب آنها تمام انسانها در تمام زمانها ميباشند.ولي آيا به راستي اينگونه است؟ چيزي كه در اين ميان سوال برانگيز است و در اين مقاله به آن ميپردازيم اينه كه چرا گاهي خداي مقتدر و سلطنت طلب اسلام(الله) كه همه آفرينش به فرمان و اراده او هستند و بدون فرمان او آب از آب تكون نميخوره و يا برگي از درخت نميافته, گاهي چنان سطح خود را پايين آورده كه در آياتي از شاهكار آسماني خود قرآن سخن از مسائل خصوصي زندگي پيامبر بالاخص رفع و رجوع امور زناشويي او گفته است؟ خيلي جالبه كه الله از يك جهت ملكوت آسمانها و زمين را در دست دارد و از جهت ديگر در موقع لزومي در كتابي كه قراره براي تمام بشريت الگو سرمشق زندگي باشه , به پيش پا افتاده ترين مسائل زندگي محمد اشاراتي كرده باشه و به رفع و رجوع آنها بپردازه. براي اينكه مطلب روشنتر بشه چند نمونه از اين آيات را عيناً بيان ميكنم. «اي كساني كه ايمان آورديد به خانه هاي پيامبر وارد نشويد مگر اينكه خود او اجازه اينكار را به شما داده باشه و بر سر سفره طعامش ننشينيد مگر اينكه خود او شما را دعوت كرده باشد.وقتي هم كه دعوت به خانه و يا طعام شديد زودتر از وقت مقرر نياييد و بعد از صرف طعام پي كار خود برويد نه اينكه براي صحبت كردن باقي بمانيد كه اينكار باعث آزار پيغمبر است هر چند كه خود از گفتن اين شرم كند, ولي خداوند از اظهار حقيقت به شما شرمي ندارد (احزاب 53) . هنگامي كه ميخواهيد پيامبر را صدا كنيد او را آن طوري صدا نكنيد كه يكديگر را صدا ميكنيد (نور 63). صدايتان را از صداي پيامبر بلندتر نكنيد و با او به همان بلندي صحبت نكنيد كه با يكديگر صحبت ميكنيد...آنهايي كه پيامبر را پشت خانه با صداي بلند ميخوانند بيشترشون مردم بي شعوري هستند زيرا برايشان خيلي بهتر است كه صبر كنند تا او خود از خانه بيرون بياييد (حجرات 1-5) . هنگاميكه كه پيامبر از شما ميخواهد كه جا باز كنيد پس جا را براي ديگران باز كنيد و زماني كه به شما ميگويد برخيزيد پس برخيزيد (مجادله 12). هر گاه از زنان پيامبر متاعي را ميطلبيد از پشت حجاب بطلبيد و رسول خدا را نيازاريد. پس از وفات او هم هرگز با همسرانش ازدواج نكنيد كه اين نزد خدا گناهي بزرگ است (احزاب 53) » نظر شما چيست . مگر محمد يك انسان معمولي نبوده كه تنها به او وحي ميشده . چرا اين همه آداب و مقررات براي رفتار با شخص او در نظر گرفته شده است. اصلاً براي مني كه در قرن 21 ام زندگي ميكنم چه لزومي داشته كه قرآن اين حرفها رو بزنه؟ چرا مردي كه فجايع جنسي او مثال زدنيست آنقدر خود خواه و مغرور ميباشد كه حاضر نيست حتي پس از مرگ او كسي با زنانش ازدواج كند؟ جالب اينكه دست به دامن الله شده تا اين حرف را به اطلاع عموم برسونه. به اين چند آيه هم توجه كنيد . در جاي ديگر در مورد همين زنان پيامبر , در زماني كه به او گله منديهاي زناشوي داشته اند در قرآن گفته شده : «اي پيغمبر ,به زنان خود بگو اگر خواهان زينت دنيايي هستند بياييد تا مهريه تان را بپردازم و به خوبي و خوشي آزادتان كنم, اما اگر طالب زندگي اخروي باشيد خداوند به شما پاداش بزرگي خواهد داد , همچنانكه كارهاي ناروا شما را دو برابر ديگران به كيفر خواهد رسانيد, هر كدام از شما را كه مطيع رسول باشد اجري مضاعف نصيب خواهد كرد.شما اي زنان پيامبر بدانيد كه مانند زنان ديگر نيستيد . پس با مردان به نرمي و نازكي سخن مگوييد و در خانه هايتان بمانيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد (احزاب 28-34) . (ناگفته نماند كه علامه مجلسي اين آيه را در مورد ساير زنان مسلمان تعميم داده اند و توصيه كرده اند كه وقتي زن مسلماني با نامحرم صحبت ميكند انگشت شست خود را در تا حد امكان در حلق و گلوي خود فرو ببرد تا صداي خوش و دلبرانه اي از او ساطع نشود مبادا كه مردي وسوسه شود و از اينرو مرتكب گناه شود. اين سنت نه چندان زيبا هم اكنون هم در بسياري از داهاتهاي ايران به عنوان سيره رسول اكرم اجرا ميشود) .در جايي ديگر ميگويد : « تو اين رسول لازم نيست كه در هم بستر شدن با زنانت نوبت را رعايت كني . هر يك از آنها را مايل نبودي نوبتش را به عقب بيانداز و اگر هم بدو مايل شدي دوباره او را نزد خود بخوان.هيچكدام از آنها نبايد از خواسته تو ناراضي باشند . بلكه بايد همگي به آنچه كه تو به آنها عطا ميكني رضا دهند (احزاب 51). براي چه اي پيامبر از آنچه كه خدا به تو حلال كرده براي خشنودي زنانت صرفنظر ميكني ؟ (تحريم 1) .» باور كنيد براي من بشر قرن 21 ام موضوعي مهمتر از اين چيزها كه الله خداي محمد در 1400 سال پيش گفته وجود ندارد!!! دو آيه مختلف قرآن حكايت از آن دارد كه خداوند نخست به پيغمبر خود توصيه كرده كه كساني كه به قصد تبرك به ديدار او ميايند پولي بپردازند تا به مصرف معاش او برسد.ولي چون مردم از اينكار اكراه داشتند خدا بعداً آنها را از پرداخت اين پول معاف كرد. «اي رسول از كساني كه به ديدنت مي آيند صدقه دريافت كن تا آنانرا پاك گرداني و طهارت بخشي (توبه 103) . » ولي چون مراجعه كنندگان از اينكار سر باز ميزدند , خداوند در آيه اي ديگر ميگويد : «...اگر نميتواني چنين كنيد بدانيد كه خداوند بخشنده و رحيم است.آيا اكراه داريد كه پيش از ديدار پيامبر صدقه بدهيد ؟در اينصورت ما هم توبه شما را ميپذيريم به شرط آنكه نماز خود را بر پا داريد و زكات خود را بدهيد و خدا و رسولش را فرمانبردار باشيد (محاجه 12و13). در جايي ديگر در اشاره به ريشخند يكي از دشمنان محمد ,عاصي بن دائل, كه پسر نداشتن محمد را دال بر عقيم بودن او دانسته , تاكيد ميكند كه اين محمد نيست بلكه دشمن او هست كه خودش عقيم هست (كوثر) . در جايي ديگر خداوند ابولهب عموي پيامبر و همسرش را كه با محمد دشمني ميكرده را نفرين ميكند كه : « بريده باد دست ابولهب و زنش نيز هيزمكش جهنم باد» (لهب 1-3) . بله دوستان اينها همه سخناني بود از كتابي كه از جانب خدا ميباشد و مخاطب آن هم يكي دو تا نيستند. بلكه مخاطبين آن تمامي انسانهايي ميباشند كه از بدو پيدايش اين كلام تا زمان انقراض عالم بوده و يا خواهند بود.خودتان ميتوانيد قضاوت كنيد جامعيت و اصالت اين كلام تا چه حد شاهكار و نمونه ميباشد. Thursday, March 04, 2004
حرف های يک کافر عزيزان . من گاهي اوقات حسابي به سرم ميزنه و رك و پوست كنده اون چيزي رو كه تو دلم ميگذره به زبون مياورم. در نظر داشته باشيد كه با اين رك گويي قصد هيچگونه بي احتراميي رو به كسي ندارم. حتي نميخوام كه عقايد كسي رو رد كنم و يا حتي چيزي رو اثبات كنم.فقط بعضي موقعها هوس ميكنم كه كاملاً مثل خودم به روش پنبه زني صحبت كنم. اينبار ميخواهم در مورد نگرش خودم در مورد خدا و پيامبران با شما صحبتي داشته باشم. در مورد وجود خدا راستش رو اگر بخواهيد من هيچوقت در طول زندگيم نتوانستم خدايي رو كه وجود او مطلقه و آفريننده همه چيز هست رو احساسش كنم. هيچوقت خدا رو آنگونه كه ديگران معرفي كرده اند نشناخته ام. اصلاً هيچوقت خدايي رو نشناخته ام . چنين موجودي هنوز هم برايم تعريف نشده است.فقط خيلي برام جالب بوده كه خدايي رو كه عده اي آنقدر از وجودش مطمئن هستند من هم ببينم و او را بشناسم. ولي نشد كه نشد. بارها با خودم گفتم اگر خدايي را كه ديگران به آن اعتقاد دارند وجود داشته باشه و اين مشخصاتي را كه براي او ميگويند راست باشه بنابراين بايد صداي من رو هم بشنوه. بايد بفهمه كه تا چه حد وجودش براي من غير قابل قبوله.حتي چند بار از از او خواستم كه اگر وجود داري خودت رو به من نشون بده . بزار من هم عظمت و جلال تو رو ببينم شايد به تو ايمان آوردم. حتي گاهي تحديدش كردم كه اگر تكليف من رو روشن نكني به همه ميگوم كه هر چه درباره تو گفته اند دروغه و صورت واقعي نداره . ولي گويا او ترجيه ميداد كه من در كفر خودم باقي بمانم چون هيچوقت كاري نكرد تا بتونه زمينه فكري من رو درباره خودش عوض كنه. به اين ترتيب به شغل شريف پنبه زني خود ادامه دادم و روز به روز هم كمان پنبه زني خود را محكمتر كوبيدم و بي پرواتر به نقد اديان پرداختم. از دوستاني كه عقيده دارند كه خدايي را كه اديان تقريباً مشابه هم معرفي كرده اند صورت واقعي داره خواهش ميكنم به اين سوال من جواب بدهند.مگه شما نميگويند كه او خيلي مهربانه. قدرت انجام هر كاري رو هم داره . از اوضاع و احوال بنده هاش هم خبر داره. اگر چنين باشه پس چرا مثل مرده ها يه گوشه نشسته و هيچ كاري نميكنه. چرا اينقدر براش طبيعيه كه بنده هاش در منتها درجه بدبختي و فلاكت به سر ميبرند. چرا هر آنچه كه ساخته در حال نابود شدنه . آيا نتونسته و يا نخواسته كه تقديري بهتر از اين رو براي اونها رقم بزنه. چرا بدبخترين آدمها اونهايي هستند كه به او ايمان دارند . چرا هر چي درباره او گفته اند و هر وعده اي كه از جانب او داده اند دروغ از آب درمياد. در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه خدايي كه ميگويند يا اصلاً صورت واقعي نداره و ساخته ذهن انسانهاست كه او را آفريده اند و يا وجود داره ولي بازيش گرفته و قصد دست انداختن مردم رو داره . خلاصش اينكه بنده هاش رو حسابي سر كار گذاشته الان هم حتماً يه گوشه اي نشسته و داره به ريش همه اونها ميخنده. لااقل تجربه شخصي من كه اينجور نشون ميده كه خدايي كه ميگويند وجود داره به هيچ عنوان موجود قابل اطميناني نيست. در مورد پيامبر هاي خدا راستش رو اگر بخواهيد به نظر من هيچ كدومشون حرفي نزده اند كه بتونه براي بشر امروزي قابل قبول باشه. در مورد دين اسلام كه به نظر من در زمان خودش هم بسيار عقب تر از تمدنهاي و اديان آن روز بوده و بيشتر رو به واپسگرايي داشته تا پيشرفت . به عنوان نمونه قرآن محمد رو در نظر بگيريد. از دوستاني كه كتابهاي مذهبي پيشين سر رشته اي ندارند دعوت ميكنم كه يك مراجعه به آنها بكنند تا ببينند كه قرآن و كلاً دين اسلام يك كپي برداري نه چندان خوب از كتب مذهبي پيشين بيشتر نبوده است. البته بعضي جاهاش مثل سوره توبه و نسا هم شاهكار خود محمد بوده كه خودش بسيار جاي مباهات داره. محمد هر زماني كه در مسائل زناشويش مشكلي داشته و يا هوس ميكرده كه حرمسراي خودش رو گسترش بده خدا پيداش ميشده و آيه اي سوره اي چيزي رو به قلب محمد نازل ميكرده و به اين ترتيب كارها همه به خوبي و خوشي به انجام ميرسيده . شما تصور كنيد كه يك دين چقدر ميتونه سخيف باشه كه خدا در كتاب آسماني اون دين به رفع مشكل همخوابگي پيامبر با زنانش پرداخته باشه كه اگر خواستي ميتوني در مورد زنانت نوبت رو رعايت نكني و هر كدوم رو هر زماني كه خواستي به سوي خودت بطلبي . چون تو پيامبر خدا هستي خدا حواسش به رفع مشكلات زناشويي و شهوتراني تو هم هست . هم فكر شكمت رو كرده و هم زير شكمت رو . الحق كه عجب خداي خوبي بوده براي محمد. بسياري از موارد ديگر كه خودتون ميتوانيد كه در قرآنهايي كه توسط مترجمين تفسير و توجيه نشده بخوانيد. خلاصه اينكه در مورد هر ديني كه بخواهيد تا حدي جنبه الوهيت و تقدس رو قبول دارم الا اسلام كه كارنامه درخشان آن خود گوياي همه چيز هست. با همه اين اوصاف . در پايان به همه دوستان كافر و ملحد مثل خودم هستند يك پيشنهادي دارم. اون اينكه اگر خدايي وجود داشت و طبق و عده هاي خودش ما رو به جهنم برد تو اونجا بساط عيش و عشرت خودمون رو به پا ميكنيم . يك آتيش بازي درست حسابي به راه مي اندازيم و هر شبش رو جشن چهارشنبه سوري ميگيريم . از اون شراب هاي سوزاني هم كه در قرآن گفته به گناهكاران وعده داده شده مينوشيم. من پنبه زن هم اونجا براتون آواز ميخونم. چطوره؟ لااقل اونجا از بسيجي و پاسدار و كميته چي و غيره خبري نيست . چون اونها طبق وعده هايي كه خدا بهشون داده حتماً تو بهشتند و دارند با حوريان بهشتي كه شبيه خواهران زينبشان ميباشد عشق بازي ميكنند . فكر نميكنم كه ديگه كاري به كار ماها داشته باشند. احتمالاً آخوندها هم تو بهشت مثل همين دنيا بساط منقل و وافورشون فراهم باشه و خواهران عفيفه از جنس ملائكه به خدمت گذاري آنها مشغول باشند . ما گناهكاران هم به ريش همشون ميخنديم و به سلامتي همديگه يك گيلاسي ميزنيم. زنده باد كفر و الحاد. |
![]()
|
|