پنبه زن
|
ني لبك استيكس در مه بابك خرمدين عصر جديد غروب بتان شمر نامه تراوشات ذهني يك معلوم الحال اسلام و قرآن عمانوئيل پوچيسم سيفون خرافات شيعه ابوجهل
|
Friday, April 30, 2004
سوره گاو ايات 30 تا 38 در ادامه تفسير پنبه زني آيات قرآن به بررسي آيات 30 تا 38 سوره گاو ميپردازيم. اين چند آيه يكي از فاحش ترين كپي برداريهاي قرآن از كتب مذهبي اديان گذشته ميباشد.البته اگر منبا و ريشه اصلي آن را جستجو كنيد ميبينيد كه اينچنين داستان هايي تماماً از افسانه هاي رايج عهد باستان در يونان و مصر و ايران برداشت شده اند . به اين ترتيب اينها كپي هايي هستند كه از روي كپي هاي ديگري برداشت شده اند . پيامبران معرفي شده در اين داستانها تماماً شخصيت هاي افسانه اي گذشتگان و قهرمانان داستانهاي اسطوره اي ميباشند كه رندان تاريخ براي فريب مردم از آنها سود جسته اند. به هر حال اگر شما توانستيد در يكي از كتاب هاي مستند تاريخي اثري از آدم , ابراهيم , موسي و حتي عيسي پيدا كنيد حتماً من را هم خبر كنيد. ضمناً كاوشهاي باستان شناسي نشان ميدهد كه انسان و ديگر موجودات روي زمين حاصل تكامل در تك سلوليهاي اوليه اي ميباشند كه روي كره زمين وجود داشته اند . به اين ترتيب فرضيه متولد شدن تمامي انسانها از يك زن و مرد كه در يهود , اسلام و مسيحيت به آن اشاره شده با كشفيات جديد علمي سازگار نميباشد . و اما معني اين چند آيه : «زماني كه پروردگار تو به فرشتگان گفت كه من در زمين براي خود جانشيني قرار ميدهم . آنها گفتند كه ميخواهي كسي را در آن قرار دهي كه در آنجا فساد كند و خونريزي كند در حالي كه ما تسبيح ميگوييم در ستايش تو و تو را تقديس ميداريم . گفت من ميدانم آنچه را كه شما نميدانيد»(30) (در اين جمله دقت كنيد . پرودگار تو . اگر مخاطب اين جمله را محمد بدانيم , معني آن اين ميشود كه اين سخنان از جانب پروردگاري ميباشد كه به محمد تعلق دارد نه به تمام انسانها كه اين خود ميتواند دليلي بر اختصاصي بودن دين اسلام براي شخص محمد باشد . در جمله بعدي گفته شده كه من ميخواهم بر روي زمين جانشيني براي خود قرار دهم . بنابراين, اينكه انساني جانشين خدا بر روي كره زمين باشد امري مشخص و تعريف شده در اسلام ميباشد و درجه اهميت آن تا به حدي است كه دليل آفرينش انسانها تحقق چنين امري تلقي شده است . بنابراين اصل ولايت فقيه كه عده اي ميگويند با اسلام منافات دارد , كاملاً اسلامي ميباشد. در آيات بعد ببينيم كه آنچه كه خدا ميدانسته و فرشتگان او نميدانسته اند چه بوده است ؟ ) «پس به آدم تمام اسمها را آموخت و او را به فرشتگان عرضه كرد. پس گفت . اگر راست ميگوييد من را مطلع كنيد كه از اين اسمها باخبريد.»(31) (اين آيه ممكنه تا حدودي پيچيده و مرموز به نظر برسه به دليل استفاده از اصطلاح خاصي كه در آن بكار رفته و مربوط به عرفان آن زمان شبه جزيره عربستان ميباشد . حتماً ميپرسيد اين كه خدا گفته ,تمامي اسمها را به آدم آموخته چه معنايي دارد و منظورش از اين حرف چه بوده است ؟ لازم به توضيح هست كه در بيشتر مكاتب عرفاني براي طي طريق و راهيابي به هدف نهايي كه مد نظر آن مكتب هست مراحلي تعريف ميشود كه كسي كه سالك و يا راهرو آن عرفان ميباشد آن مراحل را يكي بعد از ديگري طي ميكند , به اين ترتيب در راه مورد نظر خود كسب معرفت ميكند تا به كمال برسد . در برخي از مكاتب عرفاني طي هر يك از اين مراحل و راهيابي به مرحله بعدي توام با دريافت نشانه و يا علامت خاصي بوده است كه از سوي استاد و يا راهنماي آن مكتب دريافت ميشده است . اين نشانه جايگاه آن شخص را در آن مكتب عرفاني نشان ميداده و حفظ آن به منزله نگهداري از اسرار آن مكتب تلقي ميشده است . در مكتبي كه محمد تحت تاثير آن بوده است راهيابي از يك مرحله به مرحله اي ديگر توام با دانستن اسمي خاصي بوده است كه ازطرف راهنما و يا سرپرست آن گروه عرفاني به شاگرد آن مكتب آموخته ميشده است (نوعي ورد يا چيزي شبيه آن) . در اينجا دانستن تمامي اسمها به معني رسيدن به كمال ميباشد و منظور اين است كه خدا تمامي آن وردها را به آدم آموخته و به اين ترتيب او را به كمال رسانده است) «فرشتگان گفتند : منزهي تو . هيچ علمي نزد ما نيست مگر آنچه كه تو به ما آموخته اي . بدرستي تو آگاه و حكيمي»(32) «خدا خطاب به آدم گفت : آدم , آنها را از اسمهايشان با خبر كن . زماني كه از اسمهايشان با خبر شدند خدا به آنها گفت : نگفتم كه من از ناپيداهاي زمين و آسمان با خبرم و آنچه را كه شما آشكار و نهان ميداريد , ميدانم»(33) (من نديدم كه مترجم و يا مفسري اين آيه را درست معني كرده باشه . چرا . نميدانم ؟ در اينجا گفته شده كه آن اسمهايي كه خداوند به آدم آموخته , اسامي فرشتگاني ميباشد كه مخاطبين اين چند آيه هستند . تا آن زمان هم از اسمهاي خودشان غير مطلع بوده اند و خدا اسمهاي آنها را به واسطه آدم به آنها آموخته است.اين هم از نظر عرفاني با توجه به اينكه فرشتگان ابزارهاي حكم فرمايي خدا محسوب ميشوند معنايي خاص دارد كه احتمالاً آخوندي كه اين را معني كرده از چنين مفاهيمي بي خبر بوده است.) «زماني كه به فرشتگان گفته شد كه در مقابل آدم به خاك بيفتيد , همه به خاك افتادند به جز ابليس كه سر باز زد و خود را بزرگ داشت , چون كه از كافرين بود .»(34) (اين ابليس عجب دل و جرائي داشته . چقدر هم آزاده بوده كه حاضر نشده به دستور خدا در مقابل كسي زانو بزنه . هر چي باشه كافر بوده ديگه ... از شوخي كه بگذريم ابليس در قرآن و ديگر كتب مذهبي سنبل آزادي و فرد گرايي يك مخلوق ميباشد. او حاضر نميشه كه در مقابل جانشين خدا بر روي كره زمين زانو بزنه چون خودش را برتر از اون ميبينه . به اين ترتيب دستور خدا را كنار ميگذاره و نافرماني او را ميكنه و تمام عواقب اين كار را هم مشتاقانه ميپذيره . ) « و گفتيم كه : اي آدم . تو و همسرت در اين بهشت ساكن شويد و هر چه بخواهيد در آنجا براي شما فراهم ميشود , فقط به اين درخت نزديك نشويد كه از ظالمين خواهيد شد.» (اولين نكته اي كه در مورد اين آيه به نظرم ميرسد اين هست كه چرا يكدفعه ضمير من به ما تبديل شد . اصلاً استفاده از ضمير جمع در تلقي به خدا چه معنايي ميتواند داشته باشد . مگر خدا چند تا بوده است كه ضمير جمع بكار رفته است؟ اگر اين صحبتها از جانب چند خداست پس چرا در جاهاي ديگري از ضمير من استفاده شده است ؟ اينها را همه ميتوانيد به حساب معجزات لفظي قرآن و بدون نقص بودن كلام آن بگذاريد. البته با توجه به آنكه پيام آور آن فردي بي سواد ميباشد و بي سوادي هم افتخار او محسوب ميشده , فكر نميكنم كه خيلي عجيب باشه كه غلطهاي انشايي در متن او ديده بشه. نكته ديگه اينكه در اين آيه گفته شده كه "به اين درخت نزديك نشويد" ضمير اين براي اشاره به نزديك استفاده ميشود كه اشاره به موردي در آيه قبل ميكند . من فكر ميكنم كه آن درخت سنبلي از شيطان و روحيه آزاديخواهانه او بوده است . آدم به چنين روحيه اي تمايل پيدا ميكند و همين باعث غضب خدا و اخراج او از بهشت ميشود.) «پس شيطان همراه آن دو تن (آدم و حوا) شد . پس آنها را از آن جايي كه در آن بودند (بهشت) خارج كرد . پس گفتيم : پايين بياييد تا حدي كه بعضي از شما دشمن بعضي ديگر شويد و براي شما زمين قرارگاه و وسيله خواهد بود تا زماني كه در آن زنده هستيد»(36) (سوال من در مقابل اين آيه اين هست كه آيا اين امكان وجود ندارد كه ما انسانها راهي را در پيش بگيريم كه ديگر نيازي به دشمني با يكديگر نداشته باشيم . آيا زماني نميرسد كه انسانها با صلح و صفا در كنار يكديگر زندگي كنند و از كنار يكديگر بودن لذت ببرند؟ آيا نميشود كه انسانها به حدي از شعور و آگاهي برسند كه بتوانند بدون جنگ و كشتار مشكلاتشان را حل كنند و يك زندگي مسالمت آميز را در كنار يكديگر تجربه كنند؟ اگر زماني به اين مرحله برسيم مسلماً همين كره خاكيمان بسيار زيباتر و دلپذير تر از بهشت خدا خواهد بود.) «پس آدم با كلمات جديدي از سوي پروردگارش روبرو شد و آنها را آموخت به اين ترتيب به سوي او توبه كرد .(بازگشت) بدرستي كه او توبه پذير و دلسوز است .»(37) (در اينجا خداوند كلمات جديدي را به آدم مياموزد كه بعد از رسيدن به كمال در دانستن نام فرشتگان و بعد از آنكه به همراهي شيطان از بهشت خارج ميشود , براي بازگشتن به سوي خدا به آنها نياز پيدا ميكند . ) «گفتيم : زماني كه همه شما از آن جايگاه پايين بياييد هدايتي از جانب من براي شما خواهد بود كه اگر آن را تبعيت كنيد , ترسي بر شما نخواهد بود و هرگز غمگين نمشويد»(38) (همانطور كه قبلاً اشاره كردم اين چند آيه مستقيماً از تورات و انجيل كپي برداري شده و كلام محمد نميباشد . در انجيل در جايي گفته شده كه آناني كه هدايت ميابند خدا اشكهاي آنها را پاك خواهد كرد و ديگر نخواهند گريست.) Friday, April 16, 2004
سوره گاو آيات 23 تا 29 با درود به همگي دوستان . در ادامه مباحث گذشته در تفسير پنبه زني قرآن اينبار به آيات 23 تا 29 سوره گاو ميپردازيم. «اگر در شك هستيد از آنچه كه به بنده ما نازل شده , يك سوره همانند آن بياوريد و شاهدان خود را كه به غير از خدا هستند فرا خوانيد , اگر راست ميگوييد.»(23) (در مورد اين آيه من فكر ميكنم كه آب و هواي بيابان و دور بودن از تمدن بشري باعث شده بوده كه اين شبهه براي محمد پيش بيايد كه هر چه ميگويد درسترين و بهترين است و هيچكس بالاتر از او نميتواند سخن بگويد. به جرات ميتوان گفت كه چه قبل از محمد و چه بعد از او بسياري از انسانها بوده اند كه بهتر از او صحبت كرده اند . چه از نظر محتوايي و چه از نظر لفظي كتابهاي بسياري وجود دارند كه از قرآن بسيار سرتر ميباشند. به عنوان نمونه اين سخن نيچه را در نظر بگيريد كه گفته : «براي بت پرست نبودن شكستن همه بت ها كافي نيست . بايد خوي بت پرستي را ترك گفته باشيد» به نظر من همين يك جمله كوتاه از يك انديشمند عصر روشنگري از تمام دستورات توحيدي قرآن در نهي آن از بت پرستي بهتر و كاملتر ميباشد. يا به عنوان نمونه رباعيات خيام و يا شاهنامه فردوسي را نگاه كنيد . آيا محتوا و زيبايي كلام آنها هيچ جاي مقايسه اي را با قرآن محمد باقي ميگذارد؟ «پس اگر نتوانستيد كه نميتوانيد, از آتشي كه هيزم آن بدن انسانها ميباشد و سنگهايي كه براي كافرين مهيا شده بترسيد.»(24) (فكر نميكنم كه اين آيه ديگر نيازي به توضيح اضافي داشته باشد . اين است منطق قرآن در مقابل كساني كه آن را قبول ندارند و با منطق با آن روبرو ميشوند. از طرفي مخالفان را به مبارزه دعوت ميكند كه نميتوانيد بهتر از اين صحبت كنيد .از طرف ديگر يكطرفه به قاضي ميرود و ميگويد ,كسي نميتواند بهتر از اين سخن بگويد. كسي هم كه چنين كند در آتشي انداخته ميشوند كه هيزم آن بدنهاي انسانهاست و سنگهايي هم براي او مهيا ميشود . اين جملات , سخن الله خداي محمد است كه مدعي شده بهترين و زيباترين كلامها را دارد.كلماتي كه از خدايي صحبت ميكند كه براي روشن نگه داشتن آتش جهنمش از بدنهاي انسانها استفاده ميكند و سنگ را براي بر سر كافران كوبيدن آماده ميكند . آيا واقعاً منطقي بالاتر از اين براي سخن گفتن خدا با انسان ها وجود نداشته و ندارد ؟ آيا اين كلام زيباترين و رساترين پيامهاست؟ خودتان ميتوانيد قضاوت كنيد .) «به كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند بشارت بده كه باغهايي در بهشت براي آنها مهيا شده كه زير آنها آب جريان دارد . از ميوه هاي آن به آنها روزي داده خواهد شد, روزيي را كه ميگويند قبل از اين هم به ما داده اند و دوباره مشابه آن به آنها داده خواهد شد . در آنجا براي آنها همسراني پاكيزه مهيا شده و هميشه به طور جاويدان در آنجا ميمانند.»(25) (اولاً جمله بالا از نظر دستوري غلط است و به هيچ عنوان نميتوانيم آن را به عنوان كلامي رسا و بي عيب ارزيابي كنيم. در ثاني من توضيح نميدهم . خودتان بخوانيد و در مورد كيفيت بهشتي كه به مسلمانان وعده داده شده قضاوت كنيد.) «الله از مثال زدن در مورد پشه وبالاتر از آن شرم نميكند . اما كساني كه ايمان دارند , خودشان ميدانند كه آن حقيقتي از سوي پروردگارشان هست . ولي كافران ميپرسند كه خدا چه منظوري از آوردن اين مثالها دارد ؟ به اين ترتيب عده زيادي گمراه ميشوند و عده زيادي هم هدايت ميشوند. ولي كسي به جز فاسقين به خاطر آن گمراه نخواهد شد.»(26) (جمله بندي و استفاده غلط از كلمات , در مورد اين آيه هم به مانند آيه قبلي وجود دارد. گويا انشاي الله خداي محمد خيلي ضعيف بوده كه اينجوري آيات خود را بيان ميكرده است . در مورد تفكيك ايمانداران و كفار از يكديگر و برداشت هر يك از آنها از آيات قرآن , منطق خاصي در اين آيه بكار برده شده است كه ريشه در مطلق گرايي و يكطرفه بودن دين اسلام دارد .خودتان ميتوانيد در مورد آن فكر كنيد. ولي در اين آيه براي عده اي ديگر به نام فاسقين خط و نشان كشيده است كه در آيه بعد اين گروه ,به خوبي معرفي ميشوند.) «كساني كه پيمان خود را , با الله ميشكنند , درست زماني كه پيمانشان مستحكم شده است و آن كارهايي را كه الله بهشان امر كرده را رها ميسازند و در زمين خرابي به بار مياورند . آنان زيان كارانند.»(27) (اين آيه , در مورد كساني گفته شده كه بعد از پذيرش اسلام از قبول آن پشيمان ميشوند و از كارهايي كه در زمان ايمان داشتنشان در جهت مقاصد اسلام انجام ميداده اند دست ميكشند. به اين ترتيب اين دين با زور و استفاده از فاكتور ترس , راه خودش را به سوي مردم باز ميكند و با ترساندن بيشتري هم سعي دارد كه از انصراف كساني كه به آن ايمان آورده اند , جلوگيري كند.اين نهايت ضعف يك ايدئولوژي را نشون ميده كه بخواهد پيروانش را با ترساندن آنها نگه دارد. يكي از رموز دين اسلام در برجا ماندن آن تا به امروز اين است كه به كسي اجازه جدا شدن بي دردسر و مسالمت آميز از اين دين داده نميشود. به اين ترتيب اگر كسي كه به دين اسلام ايمان آورد و بعداً از ايمان آوردن خود پشيمان شد در گروه فاسقين جاي ميگيرد و اگر ظاهراً هم اعلام انصراف كند , مرتد است و حكم اعدام در مورد او جاري ميشود ) «چگونه به الله كافر ميشويد در حالي كه شما مرده بوديد , پس زنده تان كرد سپس دوباره ميميريد و دوباره شما را زنده ميكند سرانجام به سوي او باز ميگرديد.»(28) (اين همه ادعايي كه الله كرده چگونه ميخواهد ثابت كند؟؟؟ با چه منطقي ما بايد بپذيريم؟؟) «او همان كسي است كه تمام آن چيزي را كه در اين زمين است , او آفريده است, سپس به آسمان رفته و هفت آسمان را جدا ساخته است و او به همه جا آگاه است.»(49) (اين آيه هم از نظر انشايي اشكال دارد . جمله بندي غلطي كه در ترجمه اين آيه ديده ميشود به خاطر اشتباه ترجمه نيست . اين آيه و بسياري از ديگر آيات قرآن از نظر انشايي اشكال دارند . البته اين اشكالات هم به مانند اشكالات محتوايي آن به خوبي تفسير و توجيه ميشوند .چون با اختراع قوانين صرف و نحو و استثناعات زبان عربي كه توسط ملايان وضع ميشوند , اينگونه اشتباهات انشايي از چهره قرآن زدوده ميشوند. به اين ترتيب هر اشتباه لفظي به حساب يكي از استثناعات صرف و نحو عربي گذاشته ميشود و هر اشتباه محتوايي بيانگر يكي از رموز قرآن در رابطه مابين خالق و مخلوق است.در اين ميان بساط فكر كردن است كه به كل تعطيل ميشود.نكته ديگه اينكه هيچ يك از فضانورداني كه تا كنون به فضا رفته اند , خبر از وجود اين هفت آسماني كه در قرآن گفته شده نداده اند. ضمن اينكه اين آيات سوره گاو به نظر ميرسد كه مستقيماً از كتاب آفرينش تورات برداشت شده باشد.) Friday, April 09, 2004
سوره گاو آيات 18-22 با درود . قبل از اينكه نوشته اينبار را در نقد آيات قرآن آغاز كنم ,با توجه به شرايطي كه اخيرا پيش آمده ذكر چند نكته را لازم و ظروري ميدانم: اول اينكه اخيراً تحديدهايي از طرف مامورين اطلاعاتي متوجه من و بعضي ديگر از دوستان وبلاگ نويس ميشود كه حتي در موردي منجر به تعطيلي وبلاگ آقاي زند شد. مزدوراني تحت عناوين مختلف حتي به اسم آزاديخواهي در اينترنت فعاليت دارند كه در واقع حقوق بگير جمهوري اسلامي ميباشند و ماموريت هاي مختلفي را با توجه به ماهيتشان در اينترنت دنبال ميكنند . به دوستان توصيه ميكنم كه بيشتر مراقب اين موارد باشند . من هم از اين به بعد مجبورم فعاليت اينترنتيم را به همين وبلاگ محدود كنم چون خطر شناسايي شدن من با توجه به پيگيري مامورين اطلاعاتي رژيم , جدي ميباشد. لذا خواهشمندم عدم مراجعه من به وبلاگهايتان را دال بر بي مهري نگذاريد و خودتان هم بيشتر مواظب باشيد. نكته ديگر در پاسخ برخي از دوستان كه به علمي و مستند بودن تفاسير من ايراد ميگيرند بايد بگويم كه هدف من در اينجا اين نيست كه تفسيري پيچيده و غير قابل فهم از قرآن ارائه دهم كه كلمه به كلمه آن چندين صفحه معني داشته باشد . به اين ترتيب مانند مفسرين قرآن بتي را خلق كنم كه مدتها عده اي را سركار بگذارد و با پيچيده نشان دادن برخي از مفاهيم وجهه اي را براي قرآن درست كنم كه ندارد. هدف از نوشتن اين مقالات ارائه ترجمه اي مفهومي و بسيار ساده از آيات قرآن به همراه بيان اشكالاتي ميباشد كه به عنوان يك انسان قرن 21 امي بر آن وارد ميبينم. و اما ادامه تفسير پنبه زني سوره گاو آيات 18 تا 22 «آنان كران ,لالان و كورانند بنابراين برنميگردند»(18) (همانطور كه قبلاً گفتم وقتي كسي منطق الله خداي محمد را نميپذيرد او خودش را ملزم به راهنمايي كردن بيشتر او نميبيند . بلكه ميگويد كه اين شخص كر و لال و كور هست ,بتابراين اميدي به او نيست و به اين ترتيب خيال خودش را آسوده ميكند . دقيقاً مثل بعضي از ماها كه وقتي كسي حرفمون رو قبول نداشت و نتونستيم منطقاً قانعش كنيم يا جاسوس اسرائيلي ها ميشه يا آمريكايي ها .حتي فتواي كشته شدنش را هم ميديم , چون كسي رو پيدا كرديم كه نميخواهد هماني باشد كه ما ميخواهيم .بلكه تصميم گرفته خودش باشد و از خودش بودن هم احساس رضايت ميكند . اين منطقي هست كه همه متعصبين عالم از آن پيروي ميكنند و نتيجه اي هم به جز فاصله گرفتن انسانها از همديگر و انحصار گرايي آنها ندارد.امروزه نشان داده شده كه آنچه كه باعث پذيرش اديان از جانب انسانها ميشود بيشتر پر كردن خلاهايي هست كه در افكار و يا احساسات آنها وجود دارد.حالا اگر كسي اين خلا ها را به طريقي ديگر مثلاً با تكيه به قابليتها و ظرفيتهاي خودش پر ساخت و ديگر نيازي به پذيرش اديان احساس نكرد از ديدگاه قرآن به عنوان كر و لال و كور ارزيابي ميشود و از هدايت شدن محروم ميشود.) «يا همچون باراني از آسمان كه در شب تاريك همراه با رعد و برق و صاعقه ببارد. آنها از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهايشان ميگذارند تا صداي صاعقه را نشنوند. خداوند به كافران احاطه دارد.»(19) (در اين آيه به نكته جالبي اشاره كرده است و آن هم ترسيست كه انسان ها از مردن خود دارد. به عقيده بنده يكي از عمده ترين دلايل پذيرش اديان ترس از مردن ميباشد . يكي از همان حفره هايي كه به عنوان خلايي جبران ناپذير در زندگي بشر احساس ميشود و تا به حال نتوانسته جوابي منطقي و در خور فهم خود براي آن بيابد . برخلاف آن چيزي كه در اين آيه گفته شده پذيرش نهايتي كه براي آينده زندگاني ما انسانها ديده ميشود و به نابودي و نيست شدن ما ميانجامد بسيار شجاعانه تر از آن است كه در خيال خود از آنچه كه ميگذيرند و اتفاق خواهد افتاد تصويري رويايي و ايده آل خواسته هايمان بسازيم و خودمان را با روياهايمايي سرگرم كنيم كه دليلي براي تحقق آنها نميبينيم.حالا به نظر شما چه كسي شجاع تر است ؟آن كسي كه مرگ را با تمام خصوصيات آن ميپذيرد و آن را به عنوان حقيقتي حتمي و انكار ناپذير در زندگي خود قبول ميكند و يا آن كسي كه دلش را به زندگي پس از مرگ خوش ميكند.زندگيي كه هيچ دليلي براي بودن آن نيست.در ادامه گفته شده كه الله بر كافرين احاطه دارد . من به عنوان يك كافر در اينجا شهادت ميدهم كه الله هيچگونه احاطه اي به من ندارد.چون اگر احاطه داشت تا به حال بايد اين محيط بودن خودش را به گونه اي ثابت ميكرد. ولي من به مدد روانشناسي روز اعلام ميكنم كه به خداي محمد با تمام خصوصيات آن احاطه كامل دارم و دليل پيدايش و پذيرش آن توسط انسانها را به خوبي ميشناسم . و دقيقاً به همين دليل هم هست كه به ماهيت و كارهاي او و پيامي كه داشته اشكالات زيادي را وارد ميدانم ) «برق نزديك است كه چشمان آنها را بربايد. هر زماني كه ميجهد راهي را براي آنها روشن ميكند و در پرتو آن راه ميروند. و چون خاموش ميشود متوقف ميشوند.اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را كور ميكند ,چون او بر همه چيز تواناست.»(20) (اين آيه نوعي انكار دروني يا دوگانگي را در مورد كافرين عنوان ميكند. احساسي كه گاهي باعث راه يافتگي و شايد هدايت موقت آنها ميشود. اين نگرش قرآن كه اگر كسي در طول زندگي به طور موقت با آنچه كه اسلام گفته هم آهنگي داشته باشد به خاطر حقايقيست كه موقتاً برايش آشكار شده , به دليل ديدگاه مطلق گرايانه قرآن در مورد پذيرش برخي از ارزشهاست كه ممكنه براي ديگران هم معنا داشته باشد . ولي اسلام آنها را مختص به خود ميداند.مثلاً در مورد اصول اخلاقي اينگونه است . همه ميدانيم كه اخلاق قبل از اسلام و هر دين ديگري متولد شده است و انسان ها از زماني كه خودشان را شناخته اند به يك سري از اصول و ارزشها باور داشته اند.اين اصول در هر زماني اسمي به خود گرفته و برداشتي از آنها شده است كه وابسته به ايدئولوژي رايج مردمي بوده كه به آن باور داشته اند.امروزه اخلاق در جوامع پيشرفته رنگ قانوني به خود گرفته و جزئيات آن توسط نمايندگان اكثريت يك جامعه تعيين ميشود.) «اي مردم . بندگي كنيد پروردگارتان را كه شما و پيشينيان شما را آفريده , باشد كه متقي شويد»(21) (حتماً بياد داريد كه در چند آيه قبل متقين يعني آناني كه مورد پذيرش الله هستند را به خوبي معرفي كرد. حالا راه و روش متقي شدن را نشان ميدهد به اين ترتيب كه كساني متقي ميشوند, كه بندگي پروردگارشان را كنند.آن پروردگاري كه آنها و پيشينيان آنها را آفريده است. اولاً به من بگوييد كه چنين پروردگاري را كه ما را آفريده بايد كجا پيداش كنيم تا بخواهيم او را بندگي كنيم ؟ به فرض اين هم كه كسي را پيدا كرديم كه ثابت شد , لطف كرده و ما را آفريده است چه دليلي وجود داره كه بايد بنده (نوكر بي اراده) او باشيم؟ اين دقيقاً مثل اين ميمونه كه كسي به ما بگويد كه چون پدر و مادرتان در كودكي شما را بزرگ كرده اند تا آخر عمر لازمه كه گوش به فرمان و حلقه به گوش آنها باشيد . در صورتي كه انسانها تا زماني نياز به شنيدن حرف پدر و مادرشان دارند كه به رشد فكري آنها نرسيده باشند . بشريت امروز به بلوغ فكري خود رسيده و ديگر نيازي ندارد كه هر چيزي را مطلقاً و بدون چون و چرا قبول كند.ديگر اينكه در اينجا منطقي را براي قانع كردن مردم آورده است كه براي اثبات آن از خود آن منطق استفاده شده است .يعني بندگي براي تقوي و تقوي براي بندگي . به اين ترتيب براي ما نه سوالي باقي گذاشته و نه نياز به جوابي . چنين منطقي از جانب خيلي ها از جمله خود من قابل قبول نيست و با اصول منطقي سازگار نيست.) «آن كسي كه زمين را بستر شما و آسمان را همچون سقفي بالاي سر شما قرار داد و از آسمان آبي فرستاد و به اين وسيله ميوه ها را پرورش داد تا روزي شما باشند. پس براي خدا همتايي قرار ندهيد در حالي كه ميدانيد»(22) (باز هم ميگويم . اول يك كسي بياد و ثابت كنه كه الله خداي محمد در همه اين كارها دست داشته و اوست كه اين كارها را به انجام رسانيده است. تا بعد از آن ما تصميم بگيريم و ببينيم كه آيا ميخواهيم كه بنده اين خدا باشيم يا نه ؟اينكه او گفته كه ما چنين كرديم و ما چنان كرديم , بدون اثبات آن صرفاً يك ادعاي پوچ و تو خالي ميباشد و نميتونه هيچ چيزي رو به ما ثابت بكنه.) Friday, April 02, 2004
سوره گاو آيات 8-15 ادامه مطالب قبلي در تفسير و انتقاد از آيات قرآن: «از بين مردم كساني هستند كه ميگويند به الله و روز قيامت ايمان آورده ايم,در حالي كه ايمان نياورده اند»(8). (به نظر شما چه دليلي داره كه كسي بخواهد اظهار اعتقاد به ديني بكنه كه اعتقادي به اون نداره؟ يا از چيزي ترسيده يا از اين اظهار اعتقادش دنبال منفعتي ميگرده. در هر دو حالت ايدئولوژيي كه انسانها را وادار به اين ميكنه كه حتي در مورد اعتقاداتشان دروغ بگويند به كل مردوده. چه اين اجبار به دليل ترس و وحشتي باشه كه از لحاظ اجتماعي و يا احساسي از خودش ايجاد كرده باشه و چه به دليل طمعي كه در مردم ايجاد كرده است . در هر دو حالت از دو خصيصه انسانها يعني عاقبت انديشي و اميد آنها سواستفاده كرده.از طرفي به سوالهاي بي جوابي كه در مورد نگرانيهاي آينده و سرنوشت اتفاق نيفتاده انسانهاست (مانند مرگ)جوابهاي بي پشتوانه داده و از طرفي اميدهاي آنها را براي رسيدن به آينده اي روشن , به بعد از مرگشان منتقل كرده است.همين باعث شده كه كساني كه در اين مكتب تربيت شوند , كه نه با خودشان و نه با ديگران رو راست نباشند و دروغگويي خصيصه رايج آنها باشه.) «آنها ميخواهند الله و كساني كه به او ايمان آورده اند را فريب دهند ولي كسي به غير از خودشان را فريب نميدهند , در حالي كه نميفهمند»(9).(نميدانم يك ايدئولوژي چقدر ميتونه بيرحم باشه كه بخواهد انسانها را حتي از خودشان هم بيگانه كنه و روحيه اي رو به آنها تلقين كنه كه حتي نتوانند به خودشون اطمينان داشته باشند.) «در قلبهاشان مرض هست و الله مرض آنها را زياد ميكند و براي آنها عذاب دردناكي به خاطر دروغهايشان در نظر گرفته است»(10).(دارم به اين فكر ميكنم كه الله خداي محمد چه موجود وحشتناكي است. از طرفي مردم را آنقدر ترسانده تا مجبور شوند نسبت به اعتقاداتشون دروغ بگويند.بعد گفته كه آنها در قلبهايشان مرض هست و به جاي اينكه به فكر شفاي مريضي آنها باشه به آنها مريضي بيشتري هم عطا كرده است. تا آنها خودشان را فريب دهند و فرامين الله را گوش نكنند و در پايان در عذابي دردناك گرفتار آيند. واقعاً اين همه مهرباني و محبت و لطف را از كجا آورده است.) «وقتي كه به آنها گفته ميشود در زمين فساد نكنيد ,ميگويند كه ما درستكارانيم»(11) (كلمه فساد كه در اين آيه و آيات ديگر بكار برده شده است به معني خرابكاري و خرابي به بار آوردن است. كساني كه ميخواهند بدانند چه طرز تفكري فساد به بار آورده و باعث خرابي در دنيا شده ميتوانند به كارنامه درخشان اسلام طي اين 1400 سال نگاهي بيندازند) «آگاه باشيد كه آنها خرابكارانند و خودشان نميدانند»(12) (در اين آيه طبق معمول به شعور و درك انسانها توهين شده است. يكي نيست كه به الله بگويد خوب اگر آنها نميدانند و از روي ناداني دست به خرابي ميزنند تو دست و آستيني بالا بزن و راه درست عمل كردن را به آنها نشان بده) «وقتي كه به آنها گفته ميشود كه ايمان بياوريد همانگونه كه عوام الناس ايمان آوردند ,ميگويند ايمان بياوريم همانگونه كه نادانها ايمان آوردند؟بدانيد كه آنها نادان هستند ولي خودشان نميدانند»(13) (اين آيه بيانگر يكي از خصوصيات اساسي اسلام يعني پذيرش آن در بين عوام الناس و افراد عامي و بيسوادي ميباشد كه اصولاً عادت به فكر كردن ندارند و قشر بيسواد و عامي جامعه را تشكيل ميدهند.در اين آيه متفكران و اشخاصي كه اهل فكر كردن هستند را نكوهش كرده و از آنها خواسته كه مانند بي سوادهاي جامعه شان رفتار كنند و چشم و گوش بسته به اسلام ايمان بياورند.شما ميتوانيد اين واقعيت را در جامعه خودمان به وضوح ببينيد. ببينيد كه اكثر مريدان پر و پا قرص اسلام افراد عامي و بيسوادي هستند كه بيش از چند كلاس سواد ندارند و بعضيهاشون حتي سواد خواندن همين قرآني را كه اين حرفها را زده هم ندارند.همينها هستند كه وعده هايي را كه الله براي تشويق و تنبيه مردم داده قبول ميكنند و گوش به فرمان دستورات او برده وار ايستاده اند.) «وقتي كه با كساني كه ايمان آورده اند ملاقات دارند ميگويند كه ايمان آورده ايم و وقتي با شياطينشان خلوت ميكند ميگويند ما با شماييم و تنها داشتيم آنها را دست ميانداختيم»(14) (اين آيه بيانگر پديده اي است كه امروزه آن را شستشوي مغزي ميناميم.وقتي كسي در محيطي قرار بگيرد كه عده اي بر اساس نا معقولات عمل ميكنند ,ناخودآگاه تحت تاثير جو آنجا قرار ميگيرد. احتمالاً احساسي را كه در هنگام حضور در بعضي از مراسمهاي آيينيي كه توجيه عقلاني براي آن نداشته ايد و برحسب اتفاق و يا از روي كنجكاوي در آنجا حضور داشتيد را به خاطر مياوريد.اين جور مراسها دانسته و يا ندانسته با روان انسان كار ميكنند و به گونه اي عمل ميكنند كه هر كسي را تا حدودي تحت تاثير قرار دهند.امروزه روشهاي نويني براي اينكار وجود دارد و به شيوه هاي مختلف ذهن انسان را به طور موقت يا دائم تحت كنترل در مياورند.اين آيه اشاره اي به همين دارد كه اسلام توانسته عده اي را به طور موقت تحت تاثير خود قرار دهد ولي بعداً يعني زماني كه تنها شده اند اثر تلقينيي كه در ذهن آنها ايجاد شده به فراموشي سپرده شده است.) «الله مسخره شان ميكند وبهشون كمك ميكنه تا در طغيانشان سرگشته بمانند»(15) (نميدانم نظر شما چيست. ولي انسانها اگر اندكي شرف داشته باشند , هيچوقت با كسي اينگونه رفتار نميكنند كه الله با بندگانش رفتار ميكند.كلمه طغيان هم در اينجا كلمه جالبي است. گويا الله خيلي ميترسيده كه بندگانش برعليه اش ظغيان كنند.شايد به خاطر اين بوده كه حرف حسابي براي زدن نداشته و نميتوانسته منطقاً آنها را قانع كنه . شايد هم ميترسيده منبر حكمفرمايي پيامبرش محمد ازش گرفته بشه.چون خودش كه قائدتاً در آسمانها بوده و مشرف بر همه چيز و حتي اگر كسي طغيان هم ميكرده دستش به او نميرسده است) «آنان كساني هستند كه گمراهي را به هدايت خريدند و اين تجارت آنها سودي برايشان ندارد و به اين ترتيب هدايت نميشوند»(16) (آن كساني كه ميگويد گويا تا به حال از خودشان اختياري نداشته اند. الله بر مرضهاي آنها اضافه كرده و به گمراه بودن آنها كمك كرده است و كاري كرده كه درگمراهي باقي بمانند.حالا كه آنها در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته اند ,گفته شده كه آنان كساني هستند كه گمراهي را به هدايت خريده اند.با كدام اختيار گمراهي را به هدايت خريده اند وقتي كه الله حتي در مورد گمراه شدن آنها و اعمالي كه در گمراهي انجام داده اند , تصميم گرفته است.به اين ترتيب هر كسي كه توسط سيستم اسلامي الله شستشوي مغزي نميشود و بدون منطق نميتوان او را قانع كرد , هدايت نميشود و تا مرز جهنم پيش خواهد رفت. نميدانم كه اين چگونه عدالتيست كه الله مطابق آن عمل ميكند) «آنان همانند كسي هستند كه آتشي را افروخته,ولي هنگامي كه آتش اطراف او را روشن كرد ,الله آن را خاموش ميكند و آنها را در تاريكي باقي ميگذارد تا نبينند»(17) (گويا الله خداي محمد مردم آزار هم هست .با بندگانش دشمني داره و سعي ميكنه هر چه بيشتر به آنها لطمه بزنه. وگرنه چه دليلي داره كه آتشي را كه آنها به دست خود افروخته اند خاموش كنه تا آنها در تاريكي كور بمانند. مگر هدف او از فرستادن پيامبرش هدايت انسانها نبوده است؟ پس چرا مانند يك فرد عقده اي كه مدتها از حقارت رنج ميبرده سعي ميكنه كه از همه آنها انتقام بگيره؟ شايد دوران كودكي پيامبرش و ستمهايي را كه در آن زمان نسبت به او شده رو به ياد مياره و سعي ميكنه و به اين ترتيب تصميم گرفته كه پيامي رو توسط او بفرسته كه نفرت او را از همه انسانها به خوبي نشون بده) |
|